Language

Don't you have an account with Pajhwok Afghan News?

Click here to subscribe.

فراه ښار (پژواک، ۳ جدی ۱۴۰۰): چند تن از متګدیان در فراه که با مشکلات زنده‌گی مواجه اند، می‎گویند که باوجود مشکلات، به صلح و امنیت خوش هستند؛ زیرا که در گذشته به دلیل جنگ‌ها، خیرخواهی را هم به دل آرام کرده نمی‌توانیستند.

جنگ چند دهه گذشته در افغانستان نه تنها سرمایه‎های بشری، فرهنگی و علمی ما را با خاک یکسان کرد، بلکه فاجعه و خشونت اجتماعی و اقتصادی را نیز با خود آورده است. بسیاری از هموطنان ما بیکار و در خانه های شان نشستند، حتی بسیاری دیگر معلول هستند و فرزندان یک‌تعداد آنها از تعلیم و تربیت دور مانده اند.

بسیاری از مردم فقیر برای جمع‌آوری خیر و صدقه در شهر فراه دکان به دکان می‌گشتند، برخی‌ها روی سرک ها برای خیرخواهی می نشستند، برخی‌ها حتی روی جمپ‌ها در وسط سرک نشسته بودند، طلب کمک می‌کردند؛ اما فقط کاکا جمعه خان که در حدود ۵۵ سال سن دارد و به یک چشم کور است، در مارکیت تجارتی شهر فراه گدایی می‌کند.

او در زینه‌های منزل تحتانی این مارکیت به یک پایۀ سرخ رنگ تکیه زده و متوجه مقدار کمی پول در یک طرف چادر اش است. اینکه اولین روز زمستان است، سرما نسبت به روزهای دیگر تا دو برابر افزایش یافته است، یک طرف چادر خود را پوشانده و بالای طرف دیگر چادر پول جمع‌آوری شده (یک ۱۰‌یی کهنه، پنچ روپیۀ یک یک افغانی و دو دانه دویی فلزی)، مانده است.

کاکا جمعه خان باشنده اصلی ولایت فاریاب است، چهار سال پیش به شهر فراه مهاجر شده است و مسئولیت دو خانواده (یکی از برادر قربانی شده‌ و دیگر از خود اش) را بر عهده دارد، می‌گوید که کار کرده نمی‌تواند، به یک چشم معیوب است و چشم دیگر اش توانایی دید بیشتر ندارد.

او با صدای بغض گرفتگی می‌گوید: «در خانه‌ام چیزی نیست، به همین دلیل به خیرخواهی رو آوردم، بیل و کلنگ برایم سنگین است، زیرا از نظر بینایی ضعیف هستم.»

جمعه خان که با سختی های زندگی مبارزه می‌کند و به آن هیچ اهمیتی نمی دهد؛ اما تشنۀ صلح و آرامی در کشور است، می‌گوید: «گرسنگی را خوش دارم، از اینکه جنگ و خشونت باشد، از جنگ متنفر ام.»

وی که صلح را رفاه و آرامش می داند، می‌افزاید که صلح نعمت بزرگ خداوندی است که از برکت آن همه انسان‌ها و موجودات زنده در فضای آزاد و محیط مرفه زنده‌گی می‎کنند و مردم سعادتمند می سازد.

او می‌گوید: «در صلح با خیال راحت از خانه بیرون می‌آیم، با من ترس نمی‌باشد، وقتی جنگ بود، همیشه در خانه نشسته می بودم، هر لحظه منتظر فیر، انفجار یا جنگ می بودم.»

به گفتۀ او، زمانی که از مردم طلب کمک می کرد، بسیار می‌ترسید؛ زیرا که بسیاری از هموطنان و مردم فقیر ما قربانی انفجارات موتربم، قتل‌های هدفمند و دیگر حوادث مشابه شدند.

از سوی هم عبدل نوجوانی که یک دهۀ از عمر اش گذشته است، در کنار یک برگر فروشی با ۱۰ افغانی کهنه و یک بوری پلاستیکی خالی، حیرت زده و ناامید ایستاده است، از یک طرف خسته، بی مفاد و از سوی دیگر در فکر شاگردانی افتاده است که برگر می‌خرند، آنها هر کدام با لباس های زیبا و رنگارنگ و با چهره های شاد و خرسند بی خبر از غم دنیا، مانند پرنده های مسافر که در بهار با بستن قطار به شکل گروهی می‎آیند، برگر می‌خرند و با کتاب‌ها و هم‌صنفیان خود یک‌جا به مکاتب خود می‌روند.

عبدل ۱۱ ساله باشنده قریۀ محمدآباد شهر فراه است، پدر اش در جنگ‌های گذشته معلول شده است.

وی اکنون به دلیل بیچاره‌گی از آموزش محروم است و به گدایی رو آروده است.

او از جنگ و طرفداران جنگ نفرت دارد و می‌گوید: «پدرم سرباز اردوی ملی بود که شکار گلولۀ زهری و کشنده شد، اکنون در معلولیت به سر میبرد، من برای پیدا کردن نفقه برای خانواده‌ام خیرات جمع می کنم و مصارف آنها را از این طریق اماده میسازم.»

اما وی که صلح و آشتی را با هم یکی می داند و به آن خوش است، می‎گوید: «در صلح می توانیم با خاطر آرام کار کنیم، صلح مانند مادر مهربان است، نمی خواهم که دیگر در کشور یا یک منطقه خون بریزد و یا هم کسی کشته شود، اگر قبلاً صلح می‌بود، اکنون من هم به همکاری پدر خود درس می خواندم و مانند این اطفال، من هم با لباس های زیبا با هم‌صنفیای خود به مکتب می‎رفتم.»

عبدل که دیگر از جنگ سخت خسته است، می‌گوید: «جنگ بس است، بیایید به‌جای جنگ و برادرکشی، برای آبادانی کشور و تربیت فرزندان مقبول مانند خودش، متحد شویم.»

چند قدم پیش یک زنی را دیدم که در نزدیکی یک چمپ بین سرک نشسته بود، این زن سبزه گل نادم داشت که یک طفل زیبا نیز بالای چادر در مقابلش، خوابانده بود.

سبزه‌گل که به دلیل جنگ و سردی هوا از ولایت کندز به فراه آمده است، با شش فرزند (۲ پسر و ۳ دختر) و یک شوهر بیمار مبتلا به بیماری گرده، در حومۀ شهر در این فصل سرد زمستان، در یک خیمۀ دوخته شده از چند رنگ تکه، درحالی زنده‌گی می‌کنند که وسایل آشپزی (گاز، دیگ‌بخار، ستل، دیگ و چند کاسۀ کهنه) را در یک بوری بر دیوار مثل گوسفند قصابی شده از سوی قصاب آویزان کرده است.

در کنار خیمه، کودکان نوجوان در فصل زمستان به شکل‌ها و سبک‌های مختلف به روی کمره ظاهر می‌شوند. همۀ آنها در حیرت ایستاده اند و لحظه‌های زیبای کودکانه خود را بجا اینکه با دوستان و هم سن های خود می گذراند، در همین خیمه و اطراف آن سپری می‌کنند.

خانم سبزه‌گل می‌گوید، آنها مجبور اند که از این طریق روزانه ۱۰۰ یا ۲۰۰ افغانی به‎دست بیاورند و نیازمندی های روزانۀ خود را پوره کنند.

او با وجود همه این مشکلات برای صلح و امنیت خوشحال است، از جنگ گیلایه دارد و می‌گوید: «من و خانواده‌ام همیشه احساس بدی داشتیم؛ زیرا من و کودکانم همیشه بر سر سرک می ایستیم و خیرات طلب می‌کریم، سرگردان بودیم، جایی برای زندگی نداشتیم، همیشه از یک منطقه به دیگر نقل مکان می‌کردیم، اما اکنون خیلی خوشحال هستیم.»

خانم سبزه‌گل از صلح و آرامش که اکنون آمده است، بسیار خوش است، به صلح لقب پرده می‌دهد و می‎گوید: «صلح حق ماست، این برکت صلح و امن است که اکنون دور از منقطۀ پدری خود (کندز) در یک خیمۀ ناچیز زندگی آرام می‎کنم و احساس هیچ ترس و خطری را نداریم.»

او همچنان صلح را اسایش و رفاه عنوان کرد و گفت: «هر شب را دور از صدای ناگوار طیاره، بمب، انفجار و دیگر اسلحه‌ها، با اولاد هایم یکجا در این خیمه هستیم و صبح بدون کدام ترس به شهر میروم و این برای من در دنیا همه چیز است.»

Related Topics

GET IN TOUCH

SUGGEST A STORY

آژانس خبری پژواک علاقمند است تا گزارش های شما را نشر کند. در صورت تمایل با کلیک کردن بر روی این لینک با ما تماس بگیرید.

PAJHWOK MOBILE APP

اپلیکیشن پژواک را بر روی تلفن هوشمند خود نصب کنید تا آخرین خبرهای ما را دریافت کنید. بیشتر