کابل (پژواک، ۲۳ حوت ۱۴۰۲): برخی از جنگزدهگان در افغانستان حکایات تلخ از جنگهای خونین گذشته در این کشور را بیان میکنند، از شهروندان میخواهند که باهم متحد شوند و نگذارند تا جنگهای بیگانهگان دوباره از افغانها قربانی بگیرد.
جنگ چهار دهۀ گذشته در افغانستان همه افغانها را به نحوی تحت تاثیر قرار داد؛ کسی پدر و مادر خود را از دست داد، کسی فرزندان خود را از دست داد، بسیاری از زنان در این جنگها بیوه، بیفرزند و بیبرادر شدند، بسیاری از کلبههای مردم ویران شد، تعداد زیادی را معلول ساخت، میلیونها تن را مجبور به مهاجرت کردند و میلیونها تن با مبتلا شدن به مواد مخدر با مرگ تدریجی مواجه شدند.
این میلیونها افغان جنگزده هر کدام یک روایت دلخراشی دارد، داستانهایی که با شنیدن آن اشک از چشمان جاری میشود.
حاجی محمدافضل ۷۰ ساله و باشندۀ قریۀ انارک ولسوالی دهراود ارزگان یکی از افرادی است که حدود ۱۵ سال قبل نیروهای خارجی به خانهاش هجوم برده و همسر و شش پسرش را از دست دادهاست.
وی میگوید، از این غم سنگین برایش بسیار کمرشکن بود و کیفیتی نزدش پیدا شده که از آن زمان هیچ وقت نه لبخندی داشته و نه هم اشک از چشمانش جاری شدهاست.
محمد افضل میگوید: «اکنون اگر دنیا هم از بین برود نه لبخند میآید و نه هم گریه.»
وی میگوید که حدود پانزده سال قبل در شب اول ماه حمل نیروهای خارجی مستقر در افغانستان به خانه پسرش هجوم بردند.
او میافزاید: «وقتی چاپه پایان یافت و به خانه رسیدم، دیدم که هر دو پسرم (حسن نعمتالله و حسن حبیبالله) در خانه افتاده و شهید کردند.»
وی گفت که پنج ماه پس از این ماجرا پسر دیگری خود را نیز در رویداد مشابه از دست داد، دو سال بعد نیروهای امریکایی دوباره بر خانهاش چاچه زدند و این بار سه پسر و همسرش را از دست داد.
این پایان داستان دردناک محمد افضل نیست.
او میگوید که اندکی بعد از این حمله، نیروهای حکومتی آن وقت وی را بازداشت کردند، ابتدا به کمپ نیروهای امریکایی در ارزگان، بعد به کمپ این نیروها در قندهار و سپس به زندان بگرام بردند و شش سال را در زندان بگرام سپری کرد.
محمدافضل گفت، در بگرام مورد شکنجههای زیادی قرار گرفت و تا حدی مخفی نگهداشته میشد که چند ماه پس از زندانی شدنش خبر مرگش به خانوادهاش رسیده و خانوادهاش مراسم فاتحه خوانی وی را نیز برگزار کرده بودند.
به گفتۀ وی: «این شبهای اخیر آرام هستیم، زیرا در گذشته از ترس جنگ و چاپه زندهگی آرام نداشتیم، جنگهای گذشته دو بیوه و چهار یتیم را برایم میراث گذاشت، زمانیکه به طرف آنها میبینم به یاد پسران شهیدم میافتم.»
محمدافضل گفت، شش پسر دیگر نیز دارد، اکنون با آنها زندهگی میکند. وی میگوید از برقراری امنیت در کشور خرسند است، از امارت اسلامی میخواهد که برای تامین بیشتر امنیت در کشور تلاش نموده و به مشکلات مردم در سایر بخشها نیز رسیدهگی کند.
عبدالله باشندۀ قریۀ گروس ولسوالی بادپش نیز میگوید که در یک حملۀ هوایی در سال ۱۳۸۷ ده عضو خانوادۀ خود را از دست داد و ۱۸ تن دیگر زخمی شدند.
وی میگوید: «ما به تازهگی از پاکستان آمده بودیم، اینجا در یک کمپ در خیمه زندهگی میکردیم، عروسی پسر کاکایم بود، عروسی رفتیم، صبح وقت نیروهای خارجی به قریه آمدند، مردم هر سو دویدند، صدای انفجار شنیده شد، دیدیم که مراسم عروسی را بمبارد کردند، در این بمبارد ده عضو خانوادۀ ما و سه تن از باشندهگان قریۀ ما شهید شدند و ۱۸ تن دیگر زخم برداشتند.»
براساس معلومات وی، این ده تن شامل خانم، خشو، دو خانم کاکا، خیاشنه و سایر اعضای خانوادۀ وی بودند.
عبدالله میگوید، در آن زمان به وی وعده داده شد که برایش زمین داده میشود و برای ادای حج به عربستان سعودی میفرستد اما تاکنون عملی نشدهاست.
نظیم ځدران ۶۳ ساله، باشندۀ قریۀ ابخانی ځدران ولسوالی نهرین بغلان نیز در جریان عملیات نیروهای امریکایی در سال ۱۳۹۷ در ولایت کندز پسر ۲۲ سالۀ خود را از دست دادهاست.
ځدران میگوید، پسرش به تازهگی نامزاد شده بود.
به گفتۀ وی، پسرش با هیچ گروهی ارتباط نداشت، در جریان عملیات و چاپههای نیروهایی امریکایی همواره مردم عام مورد آزار قرار میگرفتند و زندانی میشدند.
ځدران در حالی که بغض گلویش را میفشرد و نمیتوانست درست سخن بزند گفت: «درد فراق و شهادت پسر ۲۲ ساله اش آنقدر سخت بود که حتا خانمم از شدت گریه، غم و تشویشهای زیاد نابینا شد، اکنون نیز وضعیت صحیاش خوب نیست، گاهی اوقات وضعیتاش چنان خراب میشود که نه چیزی را میبیند و نه میشنود، این همه از اثر درد و غم زیاد نزد او به میان آمدهاست.»
نازکمیر، باشندۀ ولسوالی بگرام پروان میگوید، بیش از سه سال قبل جنگها کاکایش را گرفت و مسؤولیت سنگین هفت یتیم و بیوۀ کاکایش به عهدۀ او نهاده شد.
وی میگوید، کاکایش در نیروهای خاص حکومت گذشته در بغلان وظیفه داشت.
وی میافزاید: «جنگ نابود باد، بسیاری از افغانها یکدیگر را کشتند، همۀ ما میدانیم که تمام افغانها پشت یک لقمه نان سرگردان هستند، کاکایم از مجبوری زیاد در بخش نظامی وظیفه گرفته بود، به معاش خود گوزاره میکرد و شب و روز را سپری میکرد اما پوستۀ شان از طرف شب مورد حمله قرار گرفت، وی و چهار تن از دوستانش در همان پوسته در آتش سوخته بودند.»
وی میگوید، دو پسر کاکایش به مکتب میروند اما متباقی پنج برادر و خواهر شان خرد هستند.
وی گفت، حکومت به فامیل کاکایش ماهانه معاش میدهد.
این افراد از امنیت کنونی در کشور خوش هستند، از شهروندان میخواهند که با هم متحد شوند و اجازه ندهند که جنگ بیگانهگان یکبار دیگر از افغانها قربانی بگیرد.
GET IN TOUCH
NEWSLETTER
SUGGEST A STORY
PAJHWOK MOBILE APP