چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما —ای جوانان عجم جان من و جان شما
این، شروع یکی از معروفترین شعرهای علامه اقبال لاهوری است. شاعری که در افغانستان حتی بیشتر از پاکستان طرفدار دارد و آخرین شاعر بزرگ زبان فارسی و یکی از جدی ترین عاشقان سرزمین عزیز ما افغانستان بوده است. این تنها عشق بزرگان پاکستان به افغانستان نیست. سلطان غزل اردو، استاد مهدی حسن نیز به عشق افغانستان مشهور بوده است. سفر او به کابل و اجراهای فارسی اش هنوز در ذهن خیلی از نخبگان افغانستان هست. به جزاین، شاهدخت افسانه ای قندهار نورجهان بیگم، اسطوره ملاحت پاکستان است و در شهر لاهور مدفون است. به این می توان بزرگانی مثل هجویری ومسعود سعد و دیگران را نیز افزود که خط غمگینی به نام مرز را بین مردم دو کشور بی معنا می کند.
با این همه، از بدو تاسیس پاکستان، رابطه ما و پاکستان هیچ وقت رابطه ای سالم نبوده است. از شروع تشکیل دولت پاکستان، افغانستان همواره یکی از دولت هایی بوده است که موجودیت آن را به رسمیت نشناخته و با تحقیر نسبت به آن رفتار می کرده است. مشکل مرزی استعماری، مشکل دیگریست که همواره راه دوستی ما را می بسته است. با اینهمه نخبگان پاکستان همواره افغانستان را به عنوان مرکز ثقل مدنی و الگوی دین ورزی و فرهنگ می ستوده اند.
در حکومت سردار داوود خان، حتی کار به حمله به پاکستان نیز کشید؛ درست در هنگامی که پاکستان نوزادی ناتوان بود و درگیر جنگی فرساینده با همسایگان همخونش.
در چنين فضايى، روابط افغانستان و پاكستان با سوء تفاهم وخصومت شروع شد و حتى اين تضاد در صحنه سياست بينالمللى نيز نمود يافت كه نمونۀ آن مخالفت افغانستان با پيوستن پاكستان به مجمع عمومى سازمان ملل متحد بود. الغاى معاهده ديوراند از سوى مجلس شوراى ملى افغانستان در چهارم اسد 1328 و شورش در ايالات سر حد و بلوچستان در مخالفت با دولت پاكستان ــ كه پاكستانيها آن را به تحريك افغانستان مىدانستند ــ موجبات تيرگى هرچه بيشتر روابط افغانستان و پاكستان را فراهم آورد.
پس از روى كار آمدن دولت محمدداوودخان در 14 سنبله 1332، روابط دو كشور متشنجتر از پيش شد؛ به ويژه به اين علت كه آزادى پشتونستان (مناطق پيشتوننشين پاكستان) محور اصلى سياستهاى دولت جديد بود. در اين زمان دولت پاكستان از حالت يك كشور بيطرف در صحنه سياست بينالمللى خارج شد وبا عضويت در پيمان بغداد (1334 / 1955) به جرگه متحدان جهان غرب پيوست. دولت افغانستان نيز به اتحاد جماهير شوروى نزديك شد و، بدين ترتيب، منازعه بين افغانستان و پاكستان به يكى از ابعاد جنگ سرد ميان امريكا و شوروى تبديل شد و پشتونستان صحنۀ نبرد اين دو ابر قدرت گرديد. اين امر در تشديد اختلافات افغانستان و پاكستان تأثير بسزايى داشت. در حمل 1334، دولت پاكستان تصميم گرفت با ادغام بخشهاى مختلف ناحيه غربى پاكستان، يك واحد كشورى با نام ((پاكستان غربى)) به وجود آورد؛ اما دولت افغانستان اين عمل دولت پاكستان را اقدامى برخلاف آزاديهاى داخلى مردم پشتون ايالات سر حد و بلوچستان و تجاوز به منافع ملى افغانها دانست. سردار محمدداوودخان، صدر اعظم افغانستان، در اعتراض به اقدام دولت پاكستان در هشتم حمل 1334، بيانيه پرشورى خطاب به ملت افغانستان صادر كرد و ضمن محكوم كردن عمل پاكستانيها، بار ديگر تأكيد كرد كه به هيچ وجه اراضى پشتونستان را جزو خاك پاكستان نمىداند.[4] پس از صدور اين بيانيه، مردم كابل كه احساساتشان به شدت تحريك شده بود، در روز نهم حمل به سفارت پاكستان در كابل حمله كردند و پرچم اين كشور را از فراز سفارتخانه به زير آوردند و آتش زدند و پرچم پشتونستان را به جاى آن به اهتزار در آوردند. متعاقب آن، مردمى كه بهزعم افغانها، پنجابى بودند، به كنسولگرى افغانستان در پيشاور حمله كردند و به پرچم افغانستان بيحرمتى كردند.[5] بر اثر اين وقايع، روابط سياسى بين دو كشور بيش از شش ماه قطع شد تا آنكه در تاريخهاى 21 و 23 سنبله، با افتتاح مجدد نمايندگيهاى سياسى پاكستان و افغانستان در كابل و پيشاور، روابط سياسى دو كشور از سر گرفته شد.
احمد رشید، روزنامه نگار معروف پاکستانی می نویسد: در آغاز دوره جهاد افغانستان بود که نوبت انتقام اگر نه، بازی به پاکستان رسيد. و “نظریه عمق استراتژیک” وارد سیاست های ارتش پاکستان شد. پاکستان درهراس سیاسی مدامش از هند، در تلاش شد تا در افغانستان حکومتی سرکار بیاید که دربازی های امنیتی از پاکستان حمایت کند.
نقش سازمان استخبارات ارتش پاکستان(آی اس آی)، در سهمیه بندی کمک های غرب به احزاب مجاهدین، در راستای همین نگاه استراتژیک پاکستان تعریف شده بود.
جنگ ۱۴ ساله گروه های موسوم به جهادی علیه شوروی و دولت مورد حمایتش در کابل، حکومت های این کشور را ضعیف و ضعیفتر کرد؛ درحالیکه پاکستان بیش از هر زمان دیگری به غرب نزدیک شد و با کمک های نظامی و اقتصادی غرب، وضعیت اقتصادی و نظامی خود را بهبود بخشید و جایگاه خود رابه عنوان متحد کلیدی غرب و امریکا در منطقه، محکم کرد.
وبالاخره جنگ داخلی افغانستان را بیشتر از پیش ضعیف و به همسایه هایش از جمله پاکستان وابسته تر کرد. امروزه افغانستان، در حالی ازجوانب مختلف به پاکستان وابسته است که تاریخ یک رابطه پر تشنج، همه بخش های زندگی در افغانستان را تحت تاثیر قرار داده است.
افغان ها در طی سال های اخیر، به شدت به شکایت کردن عادت کرده اند و تقریبا همه مشکلات و نارسایی های دولتی خود را به پاکستان ارجاع می دهند.
از طرفی واقعیت این است که نه دولت و نه مردم افغانستان، خود را در اتفاقات پی در پی و سخت پیش ازین مقصر نمی شمارند. حال آن که اگر صادقانه دیده شود. افغانستان به اندازه پاکستان در تشدید تشنج و افزایش بدی سهم داشته است. جدا از همه دعواهاو ادعاهای قبلی، هنوز گروه هایی در افغانستان، موجودیت پاکستان و استقلال آن را به رسمیت نمی شناسد. هنوز گروه هایی مثل دیورند جرگه و امثالهم، در پی بحران آفرینی در داخل خاک پاکستان اند. هنوز فرهنگ قبیله ای و خونی برای خیلی ها بر فرهنگ دموکرات مدرن امروزی که بر حق شهروندی بنا شده، ارجحیت دارد. بعضی ها خیال می کنند هر چه تعداد آدم های قبیله زیادباشد خوشبخت تراند. فکر کنیم در اروپا، آلمان و ایتالیا نسبت به همخونان خود در سوییس، ادعای مالکیت کنند. هنوز خیلی ها نمی دانند که مردمی که در مرزهای افغانستان امروز طی سال ها، بدبختی، غم ها؛ داغ ها و رویاهای مشترک را تجربه کرده اند، تجربه زیستی شان همانند تر از تجربه همخونان آنسوی مرزشان است. شرم آورست که روزگار امروز، یکی هموطن خود را که سال ها صلیبی مشترک را با هم کشیده اند، بیگانه فرض کند و اما در رگ های همسایه به دنبال خون مشترک بگردد.
فقط این نیست. همه راکت پراکنی های پاکستان را محکوم می کنند؛ اما فکر نمی کنند پاکستان چرا باید هزاران دالر راکت را هر روز به افغانستان پرتاب کند. دولت و مطبوعات با مردم صادق نیستند که بگویند چون ما در آن مناطق اردوگاه های دشمنان پاکستان را فراهم کرده ایم. بگوییم از داخل خاک ما به پاکستان حمله می شود. کسی نیست، وجود هزاران مهاجر تبهکار ما را در کنار میلیون ها مهاجر بیکار ما در پاکستان، باری بر شانه های پاکستان بداند. انگار پاکستان وظیفه ذاتی اش نیکی به ماست. علاوه براین، ما در شهرهای مرزی پاکستان به هند که دشمن پاکستان است، کنسولگری داده ایم. به ایران که رقیب اوست، کنسولگری و فر صت داده ایم. کسی نیست بگوید ایران و هند چرا باید در جلال آباد و قندهار کنسولگری داشته باشند. مگر ما در کردستان و تبریز و حیدرآباد کنسولگری داریم؟ مگر این جز برای تحریک پاکستان دلیل دیگری دارد؟
به جزاین که در تمام تبلیغات رسمی و غیر رسمی خود، پاکستان و پاکستانی ها را با تحقیر یاد می کنیم. اگر یکی از این فحش های رسمی که از بالا تا پایین ما نثار پاکستان می کند، به گوش آن ها برسد که می رسد، دیپر چرا باید با ما حسن نیت داشته باشند؟
مساله بد رفتاری با تجار پاکستانی و بی توجهی به اهل فرهنگ پاکستانی و تخریب های آشکار و پنهان ما به جای خودش. به جای پاکستان هر کشوری می بود از طالبان حمایت می کرد وبا ما دشمن می شد.
برای تغییر این نگاه، من فکر می کنم دولت و مردم افغانستان باید یک تجدید نظرجدی در نگاه خود به پاکستان داشته باشند. باید خودما اول با پاکستان صادق باشیم. باید چنانکه روی کاغذ های بین المللی، کشور بودن پاکستان را به رسمیت شناخته ایم، در ذهن هم به خود بقبولانیم. همسایه ای که با ما نزدیک ترین اشتراکات فرهنگی و مرزی طولانی دارد، به مراتب از هند برای ما مهم ترست. اصلا به هند چه ربطی دارد که ما با همسایه خود چه رابطه ای داریم که بعد تعهدات قبلی خود را یک طرفه لغو کند.
ما در انستیتوت مطالعات استراتژیک، روی طرحی کار می کنیم که مبتنی بر پیشنهادی تازه در مطالعات امنیتی است. این که براساس فرهنگ منطقوی مشترکی که در آن زندگی می کنیم، از قزاقستان تا پاکستان و آسیای میانه و آذربایجان یا حتی ترکیه، مودل امنیتی را پیشنهاد کنیم که بر فرهنگ و حافظه جمعی و ذهنیت تاریخی همین منطقه استوارست. اینکه چطور فرزانگان ما در قالب ادبیات، مشاور حکومت بوده اند و آبشخور این سیاستنامه ها، معرفت و عرفانی مدون بوده است که خود هم عامل ميزان و توازن امنیت در منطقه و هم عامل مدارا و مروت زنده ماندن فضایل اخلاقی بوده است.
عرفان و ادبیات، فاکتور قدرت نمایی ما در دنیای جدید و عامل هماهنگی و نظام زندگی با مدارا و صالحانه ما بوده است. این نظریه که بر اساس کنفرانس بین المللی گفتگوهای امنیتی هرات و حکومت مثالی تیموریان در هرات، با امیری و وزیری دو شاعر و عارف نامی، مولانا جامی و امیر علی شیرنوایی در حال تهیه شدن است، مبتنی بر فرهنگ است تا آنارکی نظام بین الملل. در نظریات قبلی.
مکتب فرانکفورت، پراگ، لندن و کپنهاگن، ترس از هم و رقابت حتی ناجوانمردانه با هم و غرض ورزی و دشمنی و بدبینی بنیاد رابطه را می سازد؛ اما در نظام سیاسی مبتنی بر معرفتی که جامی و امیر نوایی پیشنهاد می کنند، امنیت انسان محور و اخلاق محور، جایگاه اصلی را دارد.
اینکه می شود با مدارا و محبت و اعتماد که ذات عرفان اند، اولاً کانون های قدرت مذهبی را از کشورهای عربی و غربی خارج کرد و به مراکز معرفتی بخشید که در همین منطقه تولید شده اند؛ مثل چشتیه که در هرات تولد و در تمام منطقه رشد کرد یا نقشبندی که از خراسان به همه جهان گسترده شد و بالاخره حکمتی که در ادبیات ما تولید شده است.
به نظر ما، بر زیر بنای فرهنگ هنوز هم می شود بین همه ملت های منطقه و بخصوص پاکستان و افغانستان، اعتماد سازی کرد و رابطۀ مبتنی بر احترام و اخلاق و معرفت مشترک را تعریف کرد. درچنین چشم اندازی نه تنها مشکل مرزی و تفرقه بین ما نخواهد بود که تکه هاى خاک هر کدام ما، بخشی از جان و ناموس ما خواهد بود.
برین اساس صداقت حاکمیت ها در افغانستان و بعد در پاکستان با خودشان با مردم خود و بالاخره با دنیا کارساز خواهد بود. دیگر نمی توان در عین بوسیدن هم، دشنه در پشت هم فرو کرد. باید تبادل فرهنگی ما و تبادل نشست و دید و بازدید نخبگان و اهل فرهنگ و فضیلت ما با پاکستانی ها افزایش بیابد. باید گروه های مختلف اجتماعی در پاکستان با ما همراه و نزدیک شوند. به گفته اقبال حیات ما را حیات خود بدانند وممات ما را ممات خود. چرا که به راستی علیرغم بودن میلیون ها مهاجر ما در پاکستان، شناخت ما از جریان های فرهنگی، هنری، ادبی در پاکستان بسیار ناچیزاست و بر عکس.
این گسترش رابطه ر ادامه نگاهی بر محور احترام وصداقت، از هر تهدید و تشنج دیگری کارسازتراست. که “از محبت خارها گل می شود.”
١– اسناد وزارت امور خارجه، اسناد نمايندگي كابل، ك 233، پ 65، نمره 3، 8/1/1334.
٢- همان، ص 84.
٣- اسناد وزارت امور خارجه، اسناد نمايندگي كابل، كارتن 207، پرونده 174، نمره 9 /خ/م، 22/7/1329.
٤- ن.ش. حقشناس. دسايس و جنايات روس در افغانستان از اميردوست محمدخان تا ببرك. تهران، انتشارات كميتة فرهنگي دفتر مركزي جمعيت اسلامي افغانستان، 1363. ص 91.
٥- همان، نمره 2، 2/1/1334.
٦- همان، نمره 77، 1، 23/6/1334.
يادداشت: این مقاله بيانگر نظر نویسنده است؛ پژواک در قبال آن مسووليتى ندارد.
بازدیدها: 388
تماس با ما
خبرنامه
ارسال گزارش
اپلیکیشن موبایل پژواک