ساختار دولت اسلامی؛ با تنظیم و مرتب سازی دیوان ها، تعیین حقوق و مستمری برای اصحاب، کارکنان دولت اسلامی و ازواج مطهرات و اهل بیت با بهترین وجه و اتخاذ سیاست درست از سوى نبى مبارک اسلام(ص) پايه ريزى شد. همچنين درعهد خلفاى راشدين اسلام؛ خراج بر اراضی مفتوحه وضع و برای عرصه های مختلف دولت اسلامی قوانین و مقررات ايجاد گرديد. با شهروندان بلاد مفتوحه براساس رأفت اسلامی، عدل و تسامح رفتار می شد، مسیحی، یهودی ودر مجموع پیروان کتابهای آسمانی، آزادانه حق داشتند مراسم عبادی خود را بجای آورند؛ ایشان در طول زمان خلافت راشدۀ شان کارهايی انجام داده اند که تاریخ نظیر آن را کمتر سراغ دارد!
جا دارد به پرتوهای تجلی بخش یکی از اهداف اساسی اسلام که اعطای حریت وآزادی برای مردم بود و در زمان حکومت خلفای راشدین رضی الله عنه، با آن همه اقتدار جلوه خاص یافت اشاره کنم؛ آزادی بیان، نقد وانتقاد واز همه مهمتر نقد حکام کاملاً رسمی و قانونی بود، هر کس می توانست خلیفه را نقد کند. ما در تاریخ داریم که زنها خلیفه را نقد کردند. داستان آن زنی که به خلیفه در باب مهر دختران در داخل مسجد اعتراض کرد را، هرگز تاریخ به عنوان یکی از ده ها سند حضور زن در اجتماع وسند آزادی نقد فراموش نمی کند. کسانی هستند که امروزه بر منبری که روزگاری سیدنا عمر از بالای همان منبر، توسط یک خانم مورد انتقاد واقع شد، حضور زن را در مسجد غیر شرعی می دانند!
ابهام و سوء فهم در شناخت نظام حکومتداری اسلامی، بیشتر از هر مفهوم دیگر اسلامی صورت گرفته است. این امر زمینه را طوری فراهم کرده که الفاظی چون دیموکراسی، حقوق بشر، دولت جمهوری، حاکمیت ملی، تفکیک قواء، پارلمان و صدها کلمۀ دیگر، از سوی سیاستمداران و تحلیلگران امور سیاسی همه روزه مورد استفاده قرار گیرد.
در این مقاله تلاش ما به این است تا مفهوم نظام حکومتداری و ارتباط آن با اسلام را توضیح دهیم.
مفهوم نظام حکومتداری
کلمۀ نظام (سیستم) به مجموعه قواعد و اصول مرتبط باهم جهت تنظیم امور مشخص اطلاق میگردد. از آنجا که محور بحث ما تنظیم زندگی انسان است، پس هدف از نظام دراینجا؛ مجموعه قواعدی است که جهت تنظیم زندگی انسانها استفاده میگردد؛ چون انسان با نیازمندیهای متعدد طوری خلق شده که هریکی از آنها ضرورت به تنظیم دارد، و از این رو تنظیم هریک آنها به نامهای مشخص و مربوط به خود شان یاد میشوند. دراین راستا، غریزۀ تدوین یکی از این نیازمندیها بوده که ضرورت به تنظیم دارد، و مجموعه قواعدی – مثل نماز، روزه، حج، زکات و…– که به تنظیم آن می پردازد، به نام نظام عبادات یاد میشود.
اما موضوع نظام حکومتداری، تنظیم رابطه میان رعیت و حاکم است و مجموعه قواعدی که به تنظیم این رابطه میپردازد نظام حکومتداری گفته میشود. به تعبیر دیگر، نظام حکومت عبارت از ساختاری است که تطبیق نظامهای دیگر زندگی در جامعه از قبیل نظام اجتماعی، نظام اقتصادی، نظام معاملات و… توسط آن صورت میگیرد. بناءً در بحث نظام حکومت، چگونگی ساختار و شکل حکومت مورد بحث قرار میگیرد. بناءً مسایلی چون نماز، حج، زکات، طلاق، ازدواج… از موضوعاتِ مربوط به نظام حکومت نبوده، بلکه مسایلی چون خلیفه (رئیس دولت)، صلاحیتهای خلیفه، معاونین خلیفه، قاضی ها، والی ها، مجلس امت و… از مسایل مربوط به نظام حکومت اند. براى اینکه عمق اين حقيقت را درك كنيم، لازم است كه نمونه هايى از شكل و سياست حكومتداری در دوره هاى مختلف، به دست حضرت ابوبكر صديق، حضرت عمر فاروق، عثمان ذى النورين و حضرت على كرم الله وجهه را بررسى نماییم.
حضرت ابوبكر صديق(رض الله عنه)
١-ابوبکر ١١-١٣ ه.ق ٦٣٢-٦٣٤ م
در آن هنگام كه مسلمانان از حضرت ابوبكر(رض) خواستند كه خليفۀ رسول الله باشد در نظر وى وظيفه اش چيزى جز اين نبود كه براى اجراى دين الله و شريعت آن بين مسلمانان قيام كند، و به فكر او نيامد كه اين وظيفه چيزى را كه قبلاً هنگامى كه از افراد عادى ملت بود بر وى حلال نبود، مباح و حلال مى كند، يا حق جديدى را كه قبلاً نداشت به وى مى بخشد و يا يكى از تكاليفى را كه در قبال خود، خدا، خانواده و…. داشت، از او ساقط مى كند.
حضرت ابوبكر(رض) پس از آنكه بيعت با او در سقيفه پايان يافت، ايستاد و گفت: «اما بعد! من كه رئيس شما شده ام بهتر از شما نيستم و اگر من كار خوبى انجام دادم، مرا ياري كنيد و اگر كار ناشايستي از من رخ داد، مرا اصلاح كنيد. راستگويي امانت و دروغگويي خيانت است. ضعيف از شما، پيش من قوي است تا آنكه حق او را به خواست خدا به او باز گردانم و نيرومند شما پيش من ضعيف است تا حق را به ياري خدا از او بستانم. هيچ ملتي جهاد در راه خدا را ترك نكرده، مگر آنكه خداوند آنها را ذليل ساخته و هيچ عمل زشت و ناشايستي در ميان قومي شايع نشده، مگر آنكه خداوند گرفتاري آنها را افزون ساخته مادامي كه من از خدا(ج) و پيامبر(ص) او پيروي مي كنم از من پيروي كنيد و اگر من خدا(ج) و پيامبر(ص) وي را عصيان كردم. اطاعت من از شما برداشته مي شود.»
حضرت ابوبكر(رض) قبل از خلافت خانۀ كوچك و محقرى در در نزديگي مدينه داشت و هنگامي كه به خلافت رسيد نه آن را عوض كرد و نه تغييري در آن داد و هر روز صبح پياده از منزلش به مدينه مي رفت و بعضي اوقات سوار اسبي كه از بيت المال نبود، مي شد تا آنكه بار كارش زياد و سنگين شد و به مدينه نقل مكان كرد.
او از عايدي خود از تجارت زندگي مي كرد و وقتي كه خليفه شد خواست كه باز به تجارت بپردازد ولي مسلمانان از اين كار او را باز داشته و گفتند: خلافت با تجارت نمي سازد، و او كه گويي راه ديگري براي امرار معاش نمي داند پرسيد: پس از چه راهي زندگي كنم؟…
فكري براي اين كار كردند و سپس حقوقي از بيت المال براي او معين نمودند كه براي خرج زندگي وي و اهل و عيالش كافي بود و اين در قبال بازنشستگي(!) از تجارت و اشتغال به كار خلافت بود.
هنگامي كه مرگ فرا رسيد، وصيت كرد كه آنچه از بيت المال گرفته حساب كنند و براي خود داري از خرج مال مسلمانان در راه هاي شخصي، از مال و زمينش پس بدهند. وي خود را در كار و احتياج هر فردي از افراد ملت مسوول مي دانست و محرك او در اين امر آن بيداري دايمي است كه اسلام بر باطن و درون حاكم و محكوم لازم مي دارد و حساسيت دقيقي است كه در وجدان همه انگيزش مي دهد، وي در اين مسئله به جايي رسيده بود كه شير گوسفندان مردم ضعيف را (آنهايي كه در اطراف وي بودند، براي آنها مي دوشيد) و هنگامي كه به خلافت رسيد صداي زني را شنيد كه مي گويد: ديگر از امروز چهار پايان خانه ما دوشيده نمي شوند! ولي او گفت: به جان خود سوگند آنها را براي شما مي دوشم….
و همچنين آنها را مي دوشيد و گاهي از زن مي پرسيد: اي زن! آيا دوست داري كه براى تو سر شير هم بگيرم؟ گاهي زن سرشير مي خواست و گاهي نمي خواست و او به آنچه كه مي شنيد عمل مي كرد.
حضرت عمر بن خطاب(رض) در زمان خلافت حضرت ابوبكر صديق(رض)، سرپرستي زن كوري را در مدينه به عهده گرفته بود، ولي وقتي براي بررسي كار هاي وي و سركشي مي آمد، مي ديد كه كار هاي او را انجام داده اند، روزي حضرت عمر(رض) جستجو كرد، ديد كه حضرت ابوبكر صديق(رض) به كار هاي او مي رسد و خرج او را مي دهد و خلافت و كار هاي مربوط به آن او را از اين كار باز نمي دارد، حضرت عمر(رض) وقتي كه او را ديد فرياد زد: جان من! تو يي؟ اين گوشه اي از تصور و دريافت چگونگي حكومت به وسيله حضرت ابوبكر صديق(رض) است…
حضرت عمر فاروق(رضى الله عنه)
٢-عمر ١٣-٢٣ ه.ق ٦٣٤-٦٤٤ م
هنگامى كه حضرت عمر فاروق(رض) جانشين خليفه مسلمين شد، اين تصور و روش عوض نشد و عمر هرگز فكر نكرد كه مقام جديد او حقوق جديدى از هر نوعى كه باشد، با خود براي وي آورده باشد، جز آنكه وظايف و مشكلات او را در قايم به اجراى احكام الهى زياد كند!
وي پس از پايان بيعت در ضمن خطبه اي گفت: «مردم! من كسى جز يكى از شما نيستم، و اگر قبول نكردن امر خليفه را بد نمى دانستم كار شما را در دست نمى گرفتم.»(!)
و در ضمن خطبۀ دوم خود گفت: «مردمى! شما را به عهدۀ من خصلت هايي است كهآنها را مي گويم، مرا با آنها مواخذه كنيد! حق شما در گردن من آن است كه چيزي از ماليات شما را و نه آنچه خداوند(ج) بر شما ارزاني داشته، جز از راه صحيح و عادلانه آن جمع نكنم. همچنين اگر چيزي از آن در دست من قرار گرفت، جز در راه صحيح و لازم آن مصرف نشود، و همچنين شما را در مهلكه اي نيندازم و همگي شما را در سرحدات گرد نياورم. و اگر به ماموريتي رفتيد من پدر خانواده خواهم بود.» و همچنين مي گفت: «مال خداوند(ج) در نزد من به مثابه مال يتيم است. اگر دارا باشم از آن چشم مي پوشم و اگر احتياج پيدا كردم جز به اندازۀ احتياج بر ندارم.»
روزي از آنچه از مال خدا براي او حلال است، سوال شد و او گفت: «از چيزي كه بر من حلال است به شما خبر مي دهم: براي من دو لباس مباح است، يكي در تابستان و ديگري در زمستان و پوششي كه با آن حج و عمره به جا بياورم. خرج من و اهل و عيال من، همانند خرج مردم متوسط الحالي از قريش است. من از جملۀ مسلمانان ی هستم و بهره ام همانند بهره ی آنهاست.» وي اين چنين زندگي كرد و حتي گاهي در اينها هم بر خود سخت مي گرفت. روزي بيمار شد. مردم نزد وي از عسل تعريف كردند و در بيت المال هم مشكي از آن موجود بود، ولي او هنگامي كه در منبر بود گفت: «اگر به من اجازه دهيد مانعي ندارد و گرنه آن بر من حرام است» و مردم به او اجازه دادند!
بعضي از مسلمانان كه مشكلات و سختي زندگي خليفه را ديدند، به سوي دخترش حفصه رفتند و به او گفتند: «عمر زندگی را بر خود خيلي سخت مي گيرد، در صورتي كه خداوند(ج) روزي را فراوان كرده و او هر چقدر كه مي خواهد از اين دارايي خدايي استفاده كند و همه مسلمانان به اين امر اجازه مي دهند و حلال مي دانند ولي وقتي كه حفصه در اين باره با وي صحبت كرد، جواب عمر چنين بود: «حفصه!… تو خير خواهي قوم خود را مي كني و با پدرت به غش و حيله مي پردازي؟ حق اهل من در جان و مال من است نه در دين و امانتداري.»
خليفه احساس عميقي بر لزوم مساوات بين او و همه افراد ملت داشت هنگامي كه در «عام الرماده» همه مردم گرسنه شدند، با خود عهد بست كه روغني نچشد و گوشتي نخورد مگر آنكه مردم از قحطي بیرون آمد و به اين تصميم عمل نمود تا آنكه رنگ پوست وي تيره گشت و از خوردن روغن زيتون رنگ وي تغيير نمود… سپس ظرفي از روغن و مشكي از شير به بازار آمد، يكي از غلامان وي آنها را به چهل درهم خريده و پيش وي رفت و به او خبر داد كه خداوند اينها را از دسترنج او روزي كرده و او ظرفي از روغن و مشكي از شير را كه به بازار آورده بودند خريده است. وي وقتي كه قيمت را دانست، به او گفت: «گران خريدي! آنها را به مردم بده، من دوست ندارم كه اسراف بخورم.» سپس سر خود را كمي به زير انداخت و گفت: «اگر من وضع مردم را درك نكنم و مثل آنان نباشم چگونه مي توانم حال آنها را بفهم و به كار آنها برسم؟»
او مي خواست كه خود را همانند مردم، محروم سازد تا درد آنها را بفهمد و درك كند. به علاوه او در اعماق جان و دل خود به خاطر آنكه به كار هاي حكومت مي رسد، حقوق و امتيازاتي كه براي ديگران نيست، براي خود نمي ديد. و معتقد بود كه اگر او در اين امر عدل را مراعات نكند ديگر سزاوار اطاعت مردم نيست و داستان «برديماني» و اعتراف وي به اينكه طاعت وي تا قبل از ثبوت عدالت وي ساقط است، ما قبلاً آنها را گفتيم. اصلي از اصول حكومت در اسلام را بيان مي كند: اطاعت پيشواي غير عادل لازم نيست.
اين ادراك اسلامي در جان وي ريشه داشت و در تمام كار ها و شرايط با وي همراه بود. او با مردي بر سر اسبي مذاكره كرد، سپس آن را براي آزمايش سوار شد، استخوان اسب شكست. بر خواست آن را به صاحبش پس بدهد، مرد قبول نكرد. مسئله را پيش شريح قاضي مطرح ساختند، وي دليل هر كدام را گوش داد. و قاضي گفت: «يا اميرالمومنين! آنچه خريدي بگير و يا چنانچه كه گرفته اي پس بده.» عمر گفت: «آيا قضاوت غير از اين است؟» سپس شريح را به خاطر قضاوت توأم حق و عدالتي كه كرده بود، قاضي «كوفه» نمود.
وقتي كه مسئلۀ حكومت بر پايه اين تفكر باشد، معني ندارد كه نزديكان حاكم بر ساير افراد ملت امتياز و تفاوتي داشته باشند، و اگر عبدالرحمن، پسر خليفه، مشروب مي خورد، بايد حد بخورد و جزا ببيند (كه داستان آن معروف است) و اگر پسر عمرو بن عاص بر مرد مصري تجاوز كرد، چاره اي جز قصاص نيست.
اما در مسئله مال: فرمانداران وي مسوول آن اموالي هستند كه پس از تصدي اين مقام به دست آورده و جمع كرده اند و در هراس از آنكه ازدياد و افزايش آن به حساب اموال مسلمانان باشد، يا به علت جاه و جلال فرمانداري به شمار آيد!
پس پايه و اساس حكومت اسلامي به طور خلاصه چنين بود: پيروي از پند و راهنمايي ملت در حدود دين، عدالت و نيكوكاري همين طور، از پيشوا… حضرت عمر فاروق از مردي از افراد ملت خود پذيرفت كه به او بگويد: «ما اگر در تو كجي ديديم آن را با شمشير خود اصلاح مي كنيم» و بدين ترتيب به حق ملت در اصلاح حاكم، اعتراف كرد. چنانچه كه در يك سخنراني به مردم گفت: «من فرمانداران خود را براي اين استخدام نكرده ام كه شما را بزنند و به عرض و ناموس شما بد بگويند و اموال و دارايي شما را بگيرند، بلكه من آنها را استخدام كرده ام كه براي شما كتاب خداي(ج) شما و سنت پيامبر(ص) شما را تعليم دهند. اگر فرمانداري در جايي به كسي ظلم و ستم كرد، بايد از او قصاص گرفته شود» و بدين ترتيب حدود حاكم را نسبت به مردم بيان نمود كه از آن تجاوز نكنند.
حضرت عمر فاروق(رض) به علت درك عميق كار هاي حاكم و پيشوا، نخواست كه آن را بر عهده خانواده خطاب بگذارد و از اينجا بود كه مانع نامزدي پسرش عبدالله براي اين مقام گرديد ولو اينكه او را از اعضاي شوري قرار داد. و گفتار مشهور خود را گفت كه حاكي از حقيقت تفكر وي در باره خلافت بود: «ما نيازي به امور شما نداريم و من آن را نستوده ام تا بخواهم كه از خاندان خود كسي را نامزد آن مقام كنم، اگر در اين كار خيري باشد ما از آن بهره اي برديم و اگر شر باشد، براي آل عمر كافي است كه مردي از آنها به حساب كشيده شود.»
حضرت عثمان (رضی الله عنه)
٣-عثمان ٢٣-٣٥ ه.ق ٦٤٤-٦٥٦م
حضرت عثمان از قبیله قریش و از خانواده بنی امیه بود. سلسله نسبش بهواسطه “عبدالمناف” جد سوم رسول الله که جد سوم عثمان نیز بود، به رسول الله میرسد.
نام پدرش عفان و اسم مادرش “اروی بنت کریز قریشی” است. جد چهارم اروی نیز عبدالمناف بود. بنابراین، عثمان هم از جهت پدر و هم از طرف مادر از اقربا و خویشاوندان نزدیک رسول الله است.
عثمان در سال پنجم میلاد مبارک رسول الله (صلی الله علیه وسلم) در مکه متولد شد. بنابر این، عثمان پنج سال کوچکتر از رسول الله بود.
ابوبکر گفت: تو مرد دانایی هستی. تشخیص حق از باطل برای تو امر مشکلی نیست. بتهایی که قوم ما میپرستند، چیست؟ مگر از سنگ ساخته نشده اند؟ و نه چیزی را میبینند و نه چیزی را میشنوند؟ گفتم: بلی، به خدا این بتها چنین اند که میگویی. آنگاه ابوبکر گفت: به خدا آنچه را که خالهات درباره رسالت محمد به تو گفته راست گفته است. محمد بن عبدالله رسول خداست. خدا او را به رسالت بهسوی بندگانش فرستاده تا آنها را به راه مستقیم الهی رهبری کند. آیا میخواهی نزد او بروی تا این مطلب را از خودش بشنوی؟ گفتم: بلی.”
عثمان ادامه میدهد: “چیزی از گفتگوی ما نگذشته بود که دیدم رسول الله از برابر ما میگذرد و علی بن ابی طالب همراه اوست. ابوبکر از جایش برخاست و بهسوی رسول الله شتافت و آهسته چیزی به رسول الله عرض کرد. سپس باهم نزد من آمدند و همه باهم نشستیم. رسول الله فرمود: ای عثمان! فرمان خدا را که تو را به بهشت میرساند اجابت کن. من رسول خدا بهسوی تو و همه بندگانش هستم.”
عثمان میگوید: “به خدا همین که فرمایش رسول الله را شنیدم، به حدی در قلبم نشست که نتوانستم خود را از قبولش بازدارم. عرض کردم: “اشهد ان لا إله إلا الله و ان محمداً رسول الله.”
چون “حَکم بن العاص” عموی عثمان که پس از وفات عفان سرپرست عثمان بود، از اسلام آوردن عثمان مطلع میشود، او را در خانه خود زندانی میکند و میگوید: “تو از دین پدرانت روی گرداندهای و آن را ترک کردهای و به دین جدیدی مخالف با دین آنها روی آوردهای و آن را پذیرفتهای. به خدا تو را آزاد نخواهم کرد، مگر این که از این دین برگردی.”
عثمان جواب میدهد: “به خدا، هرگز از دین حق به دین باطل باز نخواهم گشت.” چون حکم بن العاص میبیند عثمان به دین جدیدش به حدی دل بسته که امکان ندارد آن را ترک نماید، از او مایوس میشود و آزادش میکند.
برای آنکه بدانیم عثمان تا چهقدر نزد قریش محبوبیت داشت، به این ماجرای موثق تاریخ اسلام توجه میکنیم:
در سال ششم هجرت که در تاریخ اسلام به سال “حدیبیه” مشهور است، رسول الله با اصحابش به قصد طواف بیت الله الحرام از مدینه حرکت فرمود. قریش در جایی به نام حدیبیه که جزو حرم شهر مکه است، از ورود آنها به شهر مکه جلوگیری کردند.
بناءً رسول الله در آنجا توقف فرمود و صلاح دید یک نفر از مسلمین را به نمایندگی از طرف خود به مکه نزد قریش بفرستاد، تا با آنها مذاکره نماید و اجازه بگیرد که رسول الله و مسلمین برای طواف خانه کعبه به مکه داخل شوند.
تنها کسی که از خطر مصوون به نظر رسید و برای این کار انتخاب شد، عثمان بود؛ زیرا چنانچه که گفتیم او نزد قریش بیش از هرکس محبوب و مورد احترام آنها بود. جز او نیز کسی از عهدهی این کار برنمیآمد، لذا رسول الله او را برای انجام این کار خطرناک تعیین نمود و به مکه فرستاد.
گرچه این ماموریت با وجود دشمنیهای شدید و دوامدار که قریش با رسول الله و مسلمین داشتند، ظاهراً برای عثمان بیخطر نبود و حتی احتمال داشت به قیمت جانش تمام شود؛ ولی عثمان این خطر را در مقابل اراده و امر رسول الله ناچیز گرفت و فوراً به مکه رفت و با سران قریش وارد مذاکره شد. گرچه قریش لجوج با تقاضای رسول الله موافقت نکردند، ولی این سفارت و مذاکرهای که عثمان با آنها انجام داد، راه را برای مذاکره صلح بین طرفین باز کرد و کار طرفین به صلحی خاتمه یافت که به مدت ده سال دست از جنگ با یکدیگر بکشند. رسول الله و مسلمین به موجب این صلحنامه کتبی که در تاریخ اسلام به صلح “حدیبیه” شهرت دارد، در سال بعد وارد مکه شدند و آزادانه به طواف کعبه پرداختند. سه شبانه روز در مکه اقامت کردند و در مسجد الحرام به عبادت خدا پرداختند.
باری، قریش در اثر محبت شدیدی که به عثمان داشتند، نه تنها آزاری به او نرساندند، بلکه به او پیشنهاد کردند تا اگر میل داشته باشد کعبه را طواف کند؛ ولی عثمان گفت: هرگز امکان ندارد من طواف کنم؟ مگر اینکه همراه رسول الله باشم و با او طواف کنم.
چون بازگشت عثمان از مکه به نزد مسلمین که سخت در انتظارش بودند، بیش از حد معمول طول کشید. در بین مسلمین نیز شایع شد که عثمان به دست مشرکین در مکه به قتل رسیده است، مسلمین به هیجان آمدند و برآشفتند و شمشیرها را برای خونخواهی عثمان از نیام بیرون کشیدند. هرکدام از آنها قبضه شمشیر بهدست گرفته بهطرف رسول الله که زیر سایه درخت “سُمر” استراحت فرموده بود شتافتند و یکایک آنها به آرامی دست بیعت در دست شریف رسول الله گذاشتند و عهد و پیمان مؤکد بستند که برای حمله به شهر مکه و تصرف آن تا آخرین نفس با مشرکین بجنگند. آیه مبارکه ۱۸ سوره الفتح در این قضیه نازل شده که میفرماید: [لَّقَدۡ رَضِیَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ إِذۡ یُبَایِعُونَکَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَهِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّکِینَهَ عَلَیۡهِمۡ وَأَثَاٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِیبٗا ]یعنی: {به راستی که خدا خشنود شد از مؤمنین در آن هنگام که زیر آن درخت با تو بیعت میکردند. خدا آنچه را در دلهایشان بود میدانست و خدا بر آنها آرامش روحی نازل فرمود و (در ازای این اقدام صادقانه)، فتح قریب الوقوعی به آنها پاداش داد.]
این پاداش عبارت است از عقد صلح و متارکه جنگ که در حدیبیه بین طرفین منعقد گردید و سپس فتح مکه که دو سال بعد از این صلح واقع شد.
حکومت داری
مؤرّخان بارها بیان داشتهاند که عثمان، به دلیل محبت و علاقه بسیار به خویشاوندان خود، آنان را در مناصب مختلف به کار گرفت و دست آنان را در حکومت باز گذاشت و همین ادّعاهای نادرست، خشم مردمان بسیاری را علیه این مرد با اخلاص برانگیخته است (الدولۀ الأمویۀ المفتری علیها، ص١٥٦)
عثمان تنها پنج تن از خویشاوندان خود را به ولایت مقرر نمود، که عبارتند از:
معاویه بن ابی سفیان، عبدالله بن سعد بن ابی سرح، ولید بن عقبه، سعید بن عاص و عبدالله بن عامر بن کریز، از طرف دیگر، همهی این پنج نفر، به طور همزمان، بر مسند قدرت نبودهاند. به عنوان مثال، عثمان بعد از عزل ولید، سعید بن عاص را به جای او منصوب نمود که به دلیل بعضی مسایل و اتفاقات، پس از مدتی او را نیز عزل کرد، در واقع کوفه، شهری بود که مردم آن همیشه در مورد والیان خود، ابراز نارضایتی کرده و از آنان انتقاد مینمودند و عزل سعید و ولید به خاطر نقص و ضعف آنان نبود.. (حقبۀ من التاریخ، ٧٥).
خود رسول خدا نیز افرادی از بنی امیّه را در حکومت خویش به کار میگرفت. ابوبکر و عمر نیز که قرابتی با امویان نداشتند، در دولت خود از آنان استفاده میکردند. به دلیل شرافت و اعتبار بنیامیه، تعداد افرادی که از آنان در حکومت رسول خدا مشغول به کار بودند از هر قبیله دیگری بیشتر بود. به عنوان مثال، پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم عتّاب بن أُسید بن أبی العاص و أبوسفیان بن حرب را به ترتیب به ولایت مکه و نجران منصوب نمودند، خالد بن سعید را مسوول جمعآوری زکاتهای بنی مذجح ساخت و أبان بن سعید را نخست فرمانده چند سرّیه نمود و سپس ولایت بحرین را به او سپرد. عثمان نیز به تبعیت از رسول خدا صلی الله علیه وسلم، همان افراد و یا هم قبیلهایهای آنان را در حکومت خود به کار گماشت.
ابوبکر و عمر نیز چنین رفتار نمودند کما اینكه ابوبکر، یزید بن ابی سفیان را به فرماندهی فتوحات شام منصوب نمود و پس از او عمر، یزید را در منصب خود ابقا کرد و پس از یزید، برادرش معاویه را به مسوولیت مقرر نمود. (منهاج السنۀ (٣/١٧٥-١٧٦)
بعضی ها، عثمان را متهم میکردند که اودر نحوه پرداخت از بیتالمال اسراف میکرد و بیشتر آنها را به خویشاوندان خود میداد.
١- عثمان، مردی ثروتمند بود که با خویشاوندان خویش روابط گرم و حسنهای داشت و همیشه به آنها بخششهای فراوان میکرد. ( فصل الخطاب فی مواقف الأصحاب، ٨٢.)
عثمان در جواب این اتهامات ناروا چنین گفت: من در دوران رسول خدا و ابوبکر و عمر بسیار سخاوتمند بودم و به مردم بخششهای بیشمار میکردم و حال نسبت به آن روزگار طمعکار و آزمند شدهام که کما فی السابق آن مقدار بخشش نمیکنم. من یک عمر با اهل و عیال خود بسر بردهام و حال که به پایان عمر نزدیک شدهام و ثروتم را در میان آنان تقسیم میکنم، (تاریخ الطبری (٥/٣٦)
عثمان، اموال خود را در میان خویشاوندان خود در بنیامیه تقسیم نمود، او نخست از بنی ابیالعاص شروع کرد و به هر کدام از مردان آل حکم ده هزار درهم پرداخت نمود. سپس به همان مقدار به بنیعثمان، بنیعاص، بنیعیص و بنیحرب سهم پرداخت کرد. ( تاریخ الطبری (٥/٣٦)
٢- در تاریخ طبری نقل شده است که چون عثمان به عبدالله بن سعدبن ابی سرح مأموریت داد که از طریق مصر به تونِس حرکت کند و آنجا را فتح نماید، به او قول داد که اگر در این مأموریت خود موفق باشد یک پنجم خمس غنایم را به او خواهد داد. سپاه عبدالله نیز با عبور از دشتها و کوههای آفریقا توانستند آن مناطق را فتح کنند. پس از اینكه عبدالله غنایم سربازان را تقسیم کرد و خمس آنها را مشخص نمود، یک پنجم خمس را برای خود برداشت و چهار پنجم بقیه را همراه وثیمه نَضْری نزد عثمان فرستاد. هیئت همراه وثیمه از این اقدام عبدالله نزد عثمان شکایت کردند. عثمان با رد شکایت آنان به ایشان گفت که خود او قول چنین پاداشی را به او داده بود، اما هیئت همراه خمسِ غنایم، از این جواب قانع نشدند و عثمان نیز درخواست آنان را پذیرفت و به عبدالله دستور داد که آن مقدار پاداش را به بیتالمال پس دهد و او نیز اطاعت امر کرد. ( تاریخ الطبری ٢٥٣).
در احادیث معتبر نقل است که رسول خدا، خود، به ثروتمندان و مجاهدانی که در میدان کارزار حضور داشتند، پاداشهایی را عطا مینمودند. ( فصل الخطاب فی مواقف الأصحاب، ٨٤).
٣- در فتح آفریقا، خمس و حیواناتی که به غنیمت آورده شده بود به حدی بود که بردن بخشی از آن به مدینه مشکل بود. مروان بن حکم همهی آنها را به یکصد هزار درهم خرید که بیشتر آن مبلغ را به صورت نقد پرداخت کرد. هنگامی که مروان خبر این فتوحات را به مدینه میبرد، مسلمانان در شهر نگران آن بودند که سپاه اسلام در آفریقا دچار شکست شده باشد و چون مروان خبر این نصرت را بدانها رسانید، همه آنها از این فتح و پیروزی به وجد آمدند، عثمان نیز به عنوان مژدگانی این خبر، بقیه پولی را که مروان میبایست از وجه خرید آن مقدار از غنایم آفریقا به بیتالمال میداد به او بخشید و این از اختیارات امام است که به قاصد خوشخبر، در مقابل تحمل خستگیهای راه، پاداش عطا کند. اعطای این مقدار پاداش به مروان، مستند و درست است . فصل الخطاب فی مواقف الأصحاب، ٨٤)
“ذَلِكَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّـهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّۀ فِی الْقُرْبَى وَمَن یَقْتَرِفْ حَسَنَۀ نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ شَكُورٌ” الشورى/ ٢٣
(این همان چیزی است كه خداوند بندگان خود را بدان نوید میدهد، بندگانی كه ایمان آوردهاند و كارهای شایسته كردهاند. بگو: در برابر آن (همه نعمت كه در پرتو دعوت اسلام به شما خواهد رسید) از شما پاداش و مزدی نمیخواهم جز عشق و علاقه نزدیكی (به خدا) را (كه سود آن هم عاید خودتان میگردد). هر كس كار نیكی انجام دهد، بر نیكی عمل او میافزائیم (و دست كم یك خوبی را ده خوبی بشمار میآوریم). خداوند آمرزگار و شكرگزار است (و گناهان بندگان را میبخشد و كارهای خوبشان را به بهترین وجه پاداش میدهد).
فضیلتهای عثمان (رضی الله عنه)
عثمان (رضی الله عنه) برای نصرت دین اسلام و پیشرفت مقاصد و مرام رسول الله از بذل مال و جان خود هرگز دریغ نمیداشت.
چون عثمان ثروت داشت، برای رضای خدا و رسول خدا در تجهیز و مهیاکردن لشکر اسلام با آسودگی خیال هزینه میکرد و مخارجی میپرداخت که از دست هرکس برنمیآمد. در تجهیز لشکر مشهور به (جیش العسره) که رسول الله در گرماگرم تابستان برای مقابله با لشکر مجهز روم در تبوک واقع در مرز شام فراهم میفرمود، عثمان یکهزار شتر، پنجاه اسب و یکهزار دینار طلا به رسول الله تقدیم کرد.
عبدالله بن سمره صحابی رسول الله میگوید: “عثمان در آن روز هزار دینار طلا آورد و در دامن حضرت رسول ریخت. رسول الله فرمود: «مَا ضَرَّ عُثْمَانَ مَا فَعَلَ بَعْدَ الْیَومِ. مَا ضَرَّ عُثْمَانَ مَا فَعَلَ بَعْدَ الْیَوْمِ.”
یعنی: (هر کاری که عثمان پس از امروز بکند، زیانی به او نخواهد زد.) یعنی اجر و ثواب این پول نسبتاً زیادی که عثمان در راه خدا انفاق کرده، به حدی زیاد و مؤثر است که اثر هر گناهی را که فرضاً از عثمان سر زند، محو میکند و ضرر و زیانی از این بابت به او نخواهد رسانید. رسول الله (صلی الله علیه وسلم) برای تأکید این امر این جمله را دوباره به زبان آورد.
در هیچیک از نخلستانهای مدینه، آبی شیرینتر و گواراتر از آب چاه مشهور به (بئر رومه) نبود. مالک این چاه که میگویند یک نفر یهودی بود، با اخذ پول به اهل مدینه آب میداد. عثمان این چاه را در حیات رسول الله به مبلغ سی و پنج هزار درهم که در آن زمان پول زیادی بود، از صاحبش خرید و مجاناً در اختیار عموم مردم گذاشت که خودش نیز مانند بقیه مردم حق داشته باشد از آن آب بردارد.
مهمترین صفات عثمان (رضی الله عنه(
شخصیت عثمان (رضی الله عنه)، شخصیتی بود که لیاقت رهبریت امّت را در خود داشت، در کنار این خصوصیت مهم، داشتن صفات یک رهبر دینی و خدایی، حکومت او را به حد کمال رسانید. مهمترین این صفات عبارتند از: ایمانی بزرگ و خللناپذیر به خداوند متعال و روز آخرت، علم به شریعت و اصول و فروع آن، اطمینان به خداوند و وعدههای او، صداقت، لیاقت، شجاعت، مروّت، زهد، فداکاری، تواضع، انتقادپذیری، آرامش، صبر، همّت بلند، قاطعیت، اراده قوی، عدالت، توانایی حل مشکلات، توانایی آموزش و تربیت کارگزاران و رهبران جدید و بسیاری صفات دیگر. ایشان با توسل به خداوند و به پشتوانه ویژگیهایی که خداوند در او به ودیعت نهاده بود، توانست دولت را پاس بدارد، بر تمامی شورشهایی که در اقصی نقاط سرزمین اسلامی پدید آمده بودند فایق آید، و با گامهایی محکم امت اسلام را به سوی اهداف از پیش تعیین شده رهنمون کند
حضرت على (كرم الله وجهه)
٤-علی(ع) ٣٥-٤٠ ه.ق ٦٥٦-٦٦١ م
حضرت علی (كرم الله وجهه) به اتفاق تواریخ اسلامی و بیگانه چهارمین خلیفه راشدین بود. پدر علی، عبد المناف بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد المناف قریشی میباشد. کنیه پدرش که با آن بیش از اسم اصلی شهرت داشت، ابوطالب است.
ابوطالب در امر رسالت الهی حامی و پشتیبان رسول الله بود. در آن روزگاران که مشرکین قریش در این باره بر آنحضرت سخت گرفتند و بر ضد او به شدت قیام کردند، ابوطالب او را تقویت نمود و گفت: پسر برادرم! آنچه میخواهی بیپروا بگو. من نخواهم گذاشت از کسی به تو آسیبی برسد.
ابوطالب قبل از هجرت رسول الله در مکه وفات یافت و در آنجا به خاک سپرده شد.
علی اکنون شش ساله بود که به خانه محمد (صلی الله علیه وسلم) -که هنوز به رسالت مبعوث نشده بود- آمد و تا آنگاه که رسول الله از مکه به مدینه هجرت کرد در خانه رسول الله ماند. خدا نه تنها او را از پرستش بتها و از تعظیم شعایرِ شرک و رسوم جاهلیت حفظ فرمود، بلکه در خانه نبوت اخلاق و خوی و عادت نیک کسب کند و خصلتهایی به دست آورد که دیگران از آن محروم بودند.
حضرت على(رض) در راه خود براي برقراري و اعادۀ صورت حقيقي حكومت، آن طور كه پيامبر(ص) خواسته بود، پيش رفت. «زره جنگي خود را نزد مردي مسيحي يافت، او را به نزد شريح كه قاضي خود او بود آورد تا با يكي از افراد عادى توده مردم به محاكمه بپردازد، و گفت: اين زره مال من است و من نه آن را فروخته ام و نه هبه كرده ام. شريح از مرد مسيحى پرسيد: در آنچه اميرالمومنين مي گويد چه نظر داري؟ مرد مسيحي گفت: اين لباس مال من است و البته اميرالمومنين هم پيش من دروغگو نيست. شريح از علي پرسيد: يا امير المومنين! شما بنیه و دليلي داريد؟ علي خنديد و فرمود: من بنیه اي ندارم! بدين ترتيب قاضي به نفع مرد نصراني راي داد و او زره را برداشت و به راه افتاد و «پيشواي مومنان» او را مي نگريست… ولي مرد مسيحي چند قدمي بيش نرفت كه برگشت و گفت: تصديق مي كنم كه اين احكام، احكام پيامبران است… اميرالمومنين مرا پيش قاضي خود مي برد تا محاكمه شويم و قاضي هم عليه وي حكم مي دهد. من شهادت مي دهم كه خدايي جز پروردگار جهان نيست و محمد(ص) پيامبر و بنده اوست. اين زره، به خدا مال توست يا امير المومنين، و من موقعي كه شما از جنگ «صفين» بر مي گشتيد پشت سر سپاه شما آمدم و آن را از روي شتر شما برداشتم. حضرت علي(رض) هم فرمود: «اكنون كه تو اسلام آوردى من آن را به تو مي بخشم.»[1]
اسلام علی (رضی الله عنه)
علی که از طرفی در خیرخواهی، صداقت و صحت گفتار آنحضرت هیچ شک نداشت و از طرفی دیگر به شدت تحت تأثیر جلال و جمال آیات مقدس قرآن قرار گرفته بود، تصمیم میگیرد که دعوت آنحضرت را قبول کند و دین حق را بپذیرد؛ ولی چون در هر کاری قبلاً با پدر خود که در خیرخواهی او نیز هیچ تردید نداشت مشورت میکرد، عرض میکند: در این باره با پدرم مشورت میکنم.
اما طولی نکشید که برگشت و اسلام خود را عرضه داشت و گفت: چون خدا بدون آن که با پدرم مشورت کند، مرا آفریده است نیازی ندیدم که برای پرستش او با پدرم مشورت کنم.
فضایل حضرت علی (كرم الله وجهه)
علی بن ابی طالب طبق فرموده رسول رب العالمین محل تشخیص ایمان و کفر مردم بوده و هست. ام سلمه همسر رسول الله در این باره میگوید: رسول الله (صلی الله علیه وسلم) فرمود: هیچ منافقی دوستدار علی نخواهد بود و هیچ مؤمنی کینه علی در دل نمیدارد. (ترمذی ص ۴۹۷ سبط النجوم العوالی)
و نیز از حضرتِ فاطمه دختر رسول الله همسر علی روایت شده که میفرماید: رسول الله فرمود: همانا خوشبخت و چه خوشبخت آن کسی است که علی را دوست دارد، چه در حین حیات علی باشد و چه بعد از وفاتش. (احمد بن حنبل؛ سبط النجوم العوالی)
و از خود علی نیز روایت شده است که فرمود: قسم به آن کسیکه دانهها (دانههای روییدنی) را شکافت و ذریه را از نطفه آفرید، مرا دوست نمیدارد جز مؤمن و کینهام در دل نمیدارد جز منافق. (صحیح مسلم، ص ۴۹۷؛ سبط النجوم العوالی)
جابر بن عبدالله انصاری صحابی بزرگ رسول الله میگوید: «ما کنا نعرف المنافقین إلا ببغضهم علیا.» یعنی: “ما منافقین را نمیشناختیم، جز با این علامت که با علی کینه داشتند”.
شجاعت حضرت علی (رضی الله عنه)
علی (رضی الله عنه) در شب هجرت پیامبر خدا در بستر آنحضرت خوابید با آنکه میدانست احتمال مرگ او وجود دارد.
در غزوه بدر که داستان آن طولانی است علی (رضی الله عنه) که بیش از ۲۵ سال سن نداشت بر ولید بن عتبه سلحشور ماهر قریش پیروز گردید.
در واقعه خندق در سال پنجم هجرت، یهود و قریش و سایر احزاب عرب مغرورانه به سوی مدینه پیش تاختند. امید داشتند که با این عده خیلی زیاد و با این تدارکات و تجهیزات کافی که فراهم کرده اند و در اختیار دارند، هیچ مشکلی در کار نباشد. خیلی زود بر مسلمین پیروز گردند، آنها را تا آخرین نفر نابود کنند و از صفحه وجود معدوم نمایند و در صفحه تاریخ جای دهند.
اما همین که به کنار شهر میرسند، چشمشان به چیزی میافتد که هیچ وقت ندیده اند و آن همین خندق بود که از محاسبه آنها خارج بود و تصور نمیکردند که مواجه با چنین مشکل لا ینحلی شوند.
به هرحال راهی نبود جز این که در آن سوی خندق، رو به روی مسلمین که در آن طرف مستقر شده بودند اردو بزنند و موضع بگیرند. جز تیراندازی با تیر کمان کاری از دستشان برنمیآمد. خصوصاً که مسلمین در پشت دیوارهای خانهها سنگر گرفته بودند و تیرهای آنها را با تیر، خیلی خوب پاسخ میدادند.
ناگفته نماند که اگر به تاریخ امت اسلام و سایر امم جهان مراجعه نماییم و شخصیتهای معروف رزمی امتها را چه در زمان گذشته و چه در اوان حاضر به نظر آوریم، به این حقیقت واقع میرسیم که کمتر کسی پیدا شده که جامع روحانیت و شجاعت باشد؛ بلکه یا مرد روحانی صرف بوده یا فقط مرد میدان جنگ.
ولی علی برخلاف این قاعده کلی، جامع هردو صفت بود: هم شخصیت عظیم روحانی داشت و هم شجاعت و دلاوری. به عبارت دیگر علی هم اهل مسجد و منبر و محراب بود و هم مرد حرب و شمشیر و حراب.
فصاحت و بلاغت کلام علی
این خصوصیت از آنجا برای علی به وجود آمد که چنانکه پیش از این نگاشتیم، او از سن شش سالگی تا بیست و پنج سالگی یعنی نوزده سال متوالی در منزلی به سر برد که از حیث برکت معنوی در دنیا بینظیر و منحصر به فرد بود و تحت عنایت و تربیت شخص بیمانندی پرورش یافت که فصیحترین و بلیغترین سخنورِ عالم بود.
چون رسول الله (صلی الله علیه وسلم) که مربی علی (رضی الله عنه) بوده فصیحترین قوم عرب بود، در متوحلساختن کلام علی اثر گذاشت و او را فصیح و بلیغ بار آورد.
پیشینهٔ پهناوری خلافت راشدین در زمان عُثمان بود؛ قلمروی مسلمانان از شمال شبه جزیره عربستان تا شام و قفقاز، از غرب مصر تا تونس و از شرق فلات ایران تا آسیای مرکزی بود؛ در این هنگام نزدیک به همهٔ قلمرو ساسانیان و نزدیک به یک سوم امپراتوری روم شرقی، به این سرزمین پیوند خورد. بیشتر کشورگشاییهای مسلمانان در زمان عُمر بود. پس از کشورگشاییهای مسلمانان، قبیلههای عربی در سرزمینهای نو به زندگی پرداختند و تلاشهایی نیز برای گسترش اسلام بین شهروندانش کردند، در سالهای پسینش، شماری از شهروندان آن سرزمینها، اسلام را پذیرفتند. در این فرمانروایی، خالد بن ولید، عمرو عاص و سعد بن ابیوقاص پرنفوذ ترین فرماندهان ارتشی بودند. گسترش قلمرو، چالشی بود که عربها را مجبور کرد که برای نخستینبار از ساماندهیها و تقسیمات اداری دیگر کشورها برداشت کنند، عربها از ساماندهیها و تقسیمات اداری روم شرقی و ساسانیان استفاده کردند، از برخی اش پیروی کردند و ویرایشهایی نیز انجام دادند تا با شرایط کنونی آنها همخوانی داشته باشد.
در پایان به این نتیجه میرسیم که انواع حکومت داری خلفای راشدین، الگويی است برای جهان اسلام تا با آن خودرا عیار سازد و به دیگران بطور نمونه این انواع حکومتداری را به نمایش بگذارد؛ دین اسلام برای بهبود وضعیت نابسامان بشری و جلوگیری و از بین بردن ظلم و ستم بر دیگران نازل گردیده است. بعد از رحلت پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی(ص) نیاز بر این شد تا کسی از دوستان و یاران آن حضرت (ص) برای پیشبرد امور حکومتداری و تنظیم کارهای جهان اسلام بپردازد که اتفاق همه اصحاب کرام و یاران آن حضرت (ص) بطور سلسله وار حضرت ابوبکر صدیق (رض) حضرت عمر قاروق (رض) حضرت عثمان (رض) و در اخیر هم حضرت علی (کرم الله وجهه) به ترتیب بر مسند خلافت نشستند؛ این کار برای این نبود تا آنها از امکانات جهان اسلام مستفید شوند، بلکه بخاطر امورات جهان اسلام و پذیرفتن این امر بزرگ، شانه یی را بدهد؛ دوران حکومتداری آنها بطور خلاصه معرفی شد.
در نتیجه درمی یابیم که دوارن حکومتداری انها به واقعیت الگويی است برای نظام سازی، همدردی بر رعیت، ترحم بر مسلمین و غیرمسلمین، سخاوت، عدالت، بشردوستی، صفات والايی که در دوران این چهار خلیفه مسلمین در حکومتداری استفاده شده است نذیر و مثل ندارد.
يادداشت: این مقاله بيانگر نظر نویسنده است، پژواک در قبال آن مسووليتى ندارد.
————————-
ماخذ ها:
- کتاب عدالت اجتماعی در اسلام – سید قطب
- mehrzadboroujerdi.com/اسلام-و-نظریه-حکومت–داری/
- http://www.wikifeqh.ir/%D8%AD%DA%A9%D9%88%D9%85%D8%AA_%D8%A7%D8%B3%D9%84…
- http://www.Islah-afghanistan.com/article.php?lang=dari&parent=42&categor…
Visits: 1650
تماس با ما
خبرنامه
ارسال گزارش
اپلیکیشن موبایل پژواک