بامیان (پژواک، ۳۰ قوس ۱۴۰۱): زینب ۱۸ سالهیی که از طرف روز در خانه دروس مکتب خود را مرور میکند و از طرف شب مشغول قالین بافی میباشد، آرزو دارد تا بار دیگر دروازۀ مکتب به روی وی باز گردد.
وی باشندۀ قریۀ «جگرخیل» از مربوطات مرکز ولایت بامیان است که بیشتر از یک سال میشود، از درس و تعلیم بازمانده است.
او در یک خانوادۀ کوچک با مادر و برادرش زندهگی بخور نمیری را سپری می نماید و دانش آموز صنف ۱۱لیسۀ نسوان سیدآباد میباشد، اما بیش از یک سال میشود که از مکتب بازمانده است.
با آنکه زینب در نبود پدر زندهگی پر خم و پیچی را پشت سر گذاشته، ولی هنوز آرزوهای بلندی را در سر می پروراند.
وی شب ها در کنار مادر و برادرش مصروف قالین بافی است و از این طریق مصارف زندهگی و مخارج خانواده اش را تهیه می کند، اما تا هنوز درس و آموزش خویش را از طریق کورسهای شخصی دنبال می کند.
زینب تشنۀ فراگیری علم و دانش است، با آنکه دروازه های مکاتب هنوز بسته است، دوری از پدر لحظه های شیرین زندهگی وی را تلخ تر ساخته است.
همچنان فقر و مشکلات اقتصادی از دیگر دشواری های زندهگی زینب است؛ اما او با همت بلندش با همه مشکلات مبارزه می کند و شب و روز جهت رسیدن به اهدافش تلاش می ورزد.
یکی از دردهای همیشگی زینب فراق پدر است.
او در سن طفولیت تنها حامی و تکیهگاهش (پدر) را از دست می دهد و در شرایطی که بیشتر از همه وقت نیاز به همکاری و مهرورزی والدین داشت، برای همیشه از نعمت محبتهای پدر محروم میگردد.
مادر زینب داستان غم انگیز همسرش را چنین بازگو می نماید: «پدر زینب که تنها نان آور خانواده بود، از طریق کارگری روی بازار مخارج روزمرۀ زندهگی فامیلش را تهیه می نمود.»
وی افزود، همسرش طبق معمول روزانه جهت پیدا نمودن لقمه نانی به بازار می رفت، تا از طریق کاری بتواند با دستان پُر به خانه برگردد.
مادر زینب افزود: «یک روز تاناوقت شب احوال همسرم معلوم نشد، در خانه تیلفون نیز وجود نداشت که با وی تماس برقرار کنم و ناگهان خلاف معمول همسایه ها از دور و نزدیک به خانۀ من آمد و به زبان بی زبانی پیام های ناگوار و دلخراشی را از پدر زینب به فامیلش بازگو کردند.»
وی گفت، این حالت نگرانی و ترس وی را بیشتر ساخته بود و هر لحظه منتظر یک احوال خوش بودند، ولی متاسفانه یک ساعت بعد خبر می شود که پدر زینب قربانی یک حملۀ انتحاری گردیده و با چشمان باز و دستان پر برای همیشه فامیلش را ترک نموده است.
از وی دو فرزند بر جا مانده است، اما مادرش فرزند کلان خویش را که زینب نام دارد، به مکتب شامل می سازد، تا در آینده او بتواند جانشین پدر و نان آور خانواده باشد. همچنان مادر زینب به عنوان یک قربانی جنگ های گذشته آرزو دارد که صلح سراسری در کشور حاکم گردد و اعضای فامیلش به دور از تجربۀ تلخ دیگر بتوانند به تعلیم شان ادامه دهند.
زینت با همت بلند و قدم های استوار همواره تلاش می ورزید تا روزی آرزوهای مادرش تحقق یابد؛ از طرف دیگر، مجبور است، شبانه قالین بافی نماید، تا مخارج روزمره تآمین گردد. او تا صنف یازدهم در لیسۀ نسوان سیدآباد ادامه می دهد و در صنف خویش نیز عنوان شاگرد ممتاز را به اثر سعی و تلاش های شخصی، کسب می نماید.
نامبرده آرزو داشت، روزی در رشتۀ قابلگی عالی کامیاب گردد و به عنوان یک قابله بتواند در مناطق دوردست و محروم به مردمش مصدر خدمت باشد؛ چون به باور او، مردم مناطق دوردست مخصوصا زنان از ابتداییترین امکانات برخوردار نبوده و بیشتر از همه اقشار اجتماعی، نیازمند کمک و همکاری میباشند.
اکنون خودش به کمک و توجه مسؤولین نیاز دارد، بیشتر از یک سال است که زینب به دلیل بسته بودن مکاتب از درس و تعلیم بازمانده است، ولی آرزو دارد، روزی دروازه های مکاتب باز گردد و او دوباره به تعلیم و آموزش خویش ادامه دهد و آرزوهای دیرینۀ خویش را که سالها به سر پرورانده دنبال نماید.
GET IN TOUCH
NEWSLETTER
SUGGEST A STORY
PAJHWOK MOBILE APP