بازمیگردد. در ابتدا شعار اسلامگرایی، سیاست و حکومت اسلامی برای مردم افغانستان دارای چهرهیی بسیار جذاب بود؛ ولی به مرور زمان و بر اثر عملکرد اسلامگرایان افراطی از میزان این جذابیت کاسته شد.
گروههای اسلامگرای افراطی در افغانستان هیچگونه ریشه داخلی ندارند و ابتدا متاثر از اخوانیسم مصر و بعدها در دامن دیوبندیسم جنوب آسیا و افراطیت عربی سقوط کردند.
گروههای اسلامی تحت نام مجاهدین با آموزشهای نظامی در پاکستان و ایران به فعالیتهای نظامی در افغانستان آغاز کردند و تندروان و افراطگرایان اکثر کشورها به جبهه مجاهدین در پاکستان پیوستند.
«عبدالله عزام» شیخ فلسطینی، معلم و پیشوای جارچیهای مشارکتکننده در جبهه جهاد افغانستان بود. بهدنبال وی «عبدالله انس»، «اسامه بن لادن»، «زرقاویها» و دیگران در این جبهه حضور یافتند. گرایشهای متضاد و برداشتهای ضدونقیض از اسلام در میان اسلامگرایان، عبدالله عزام و فرزندانش را در پیشاور پاکستان قربانی کرد.
عبدالله انس از لندن سر برآورد و منتقد شد. زرقاویها پس از نقلمکان به عراق کشته شدند. از این میان، اسامه بن لادن تا روز مرگش در مرزهای افغانستان و پاکستان، تروریست و آدمکش تربیت کرد و در نهایت در خانهاش در ابیتآباد پاکستان با گلوله سربازان امریکایی کشته شد.
ردپای ایرانیهایی چون قاسم سلیمانی، اکبر پاریزی و دیگران نیز در میان مجاهدین قابل دید و ردیابی است. سلیمانی سر از سوریه و عراق برآورد و یک سال قبل در حمله نیروی هوایی امریکا در عراق از بین رفت.
در سال۱۹۸۸/۱۳۶۹ در پاکستان از درون جبهه مجاهدین، پدیده شومی به نام «القاعده» ظهور کرد. موسسان آن با برداشت افراطی از اسلام و حمایت مالی اسامه بن لادن، رهبر این سازمان در میان «عربهای افغان» جایگاه خاصی یافتند. القاعده بهعلت امکانات مالی و نیروهای تندرو و افراطیاش چتر کلانی برای جذب افراطگرایان در سراسر جهان شد.
در سال۱۹۹۴/۱۳۷۳ گروهی تحت عنوان «طالبان» در افغانستان ظهور کرد و در کوتاهترین مدت خشونت آن فراگیر شد و انسانهای زیادی توسط آن کشته شدند. افراد این گروه، زنان را به جرم صدای «کوری بوت»شان شلاق زدند، هرآنچه از مظاهر تمدن بشری بود حرام کردند و مکاتب و آموزشگاهها را بستند، ریشگذاشتن را اجباری کردند و محتسبین اندازهگیری ریش را در رژیمشان بهعنوان مامور معاشبگیر استخدام کردند.
همهچیز تحت قیادت آنها حرام و ممنوع اعلام شد. افغانها تحت حاکمیت رژیم مجموعالحرام در زیر کیبل، شلاق و میل کلاشینکوف رنج کشیدند و با تمسخر کشورهای منطقه و جهان روبرو شدند.
افراد بلندپایه طالبان کسانی بودند که سالها نان و خرمای سازمان القاعده به رهبری اسامه بن لادن تاجرزاده و سرمایهدار سعودی را خورده بودند. آنها در مراکز آموزشی این سازمان در افغانستان و پاکستان آموزش نظامی برای تخریب مظاهر تمدن، کشتن و تعذیب انسان را سپری کرده بودند.
پس از سقوط حکومت داکتر نجیبالله در افغانستان، اسامه بن لادن به عربستان بازگشت و بهعلت اختلاف با مقامات سعودی به سودانِ تحت حاکمیت عمرالبشیر عزیمت کرد. در سال۱۹۹۶/۱۳۷۵ عمرالبشیر ظاهرا از حضور اسامه بن لادن در سودان معذرت خواست و اسامه بن لادن از تمام سرمایهگذاریهای پوششی خود در سودان اغماض کرد و مستقیما به افغانستانِ تحت حاکمیت چریکها و پیروان خویش بازگشت.
این ماجراها در کتابهای «القاعده و خواهرانش» و «جنگ اشباح» بهتفصیل آمده است.
درحالیکه حکومت سودان از حضور اسامه بن لادن در سودان معذرت خواسته بود؛ اما وی مستقیما به افغانستان آمد. بن لادن زمانی به افغانستان آمد که طالبان، حاکمان ظالم و بلامنازع این کشور بودند. آمدن بن لادن از سودان به افغانستان حکایت از پیوند عمیق القاعده و طالبان دارد. عمق و استحکام این روابط بههیچوجه از چشم استخبارات منطقه، جهان و آمریکا پوشیده نیست.
حضور این تروریست بیرحم منجر به کشته شدن هزاران انسان بیگناه در افغانستان و جهان شد. همیاری نامیمون افراطیت بن لادن – طالبان بهجایی رسید که دنیا را دچار دردسرهای عجیب و وحشتناک کرد؛ حتی برجهای تجاری ابرقدرت جهان را در قلب مادرشهر امریکا هدف گرفت و انسانهای بیگناه را طعمه آتش و آوار کرد.
طالبان و القاعده، دو پدیده غیرقابل تجزیه هستند. این پیوند فکری و مالی بهاندازهیی عمیق و درهمتنیده است که طالبان امارت خودخوانده خود را به گُلروی بن لادن قمار زدند و به نابودی و اضمحلال دادند.
ایالات متحده امریکا در بخش سوم «توافقنامه آوردن صلح برای افغانستان» که با گروه طالبان در ۲۹فبروری۲۰۲۰ در دوحه قطر امضا کرد، بیشترین تاکیدش این است که این گروه به افراد سازمان القاعده اجازه فعالیتهای تخریبی علیه منافع امریکا را ندهد؛ به این معنا که با آن (القاعده) قطع ارتباط کند.
ملل متحد و سازمانهای استخباراتی تمام کشورها بهشمول امریکا کاملا آگاهند که پیوند القاعده و طالبان فراتر از تصور محکم و استراتژیک است. پیوند فکری طالبان و القاعده ریشه در تفکر افراطی و تندروانه در دنیای اسلام دارد. پیوند نظامی، استفاده از روش خشن انتحار و خشونتپروری بین طالبان و القاعده به روزهای تاسیس القاعده بازمیگردد.
معنای تاکید قطع رابطه طالبان و القاعده در توافقنامه حامل این پیام است که یکی از عقبههای مهم فکری، نظامی و مالی طالبان در افغانستان، سازمان القاعده است.
این نکته قابلتامل است که سازمان القاعده خود را در وجود طالبان احیا کرده است؛ مانند آتش زیرخاکستر هرلحظه امکان شعلهورشدنش میرود که در آن صورت نهتنها افغانستان، بل جهان در این شعلههای خشونت خواهد سوخت.
جامعه جهانی، اتحادیه اروپا، کشورهای منطقه، امریکا و متحدانش در سازمان نظامی ناتو باید بدانند که رهبران طالبان یک امارت را با تمام طول و عرض و با تمام قدرت و عظمتش به پای بن لادن قمار زدند و از خیر آن گذشتند؛ اکنون که طالبان چیزی برای باختن ندارند، نه حاکمیت آنها وجود دارد و نه عزت و آبروی اجتماعی و سیاسی آنها، بل طالبان گروهی مفلوک و خشونتپرور است که قرنها با مدنیت و زندگی انسانی فاصله گرفته است.
در این برهه از زمان، جدایی طالبان و القاعده محال است؛ زیرا وجود طالبان به نسبت وجود القاعده و بالعکس معنا پیدا میکند و قابل دید است.
این ارتباط نزدیک و جداییناپذیر طالبان با القاعده را میتوان در پیام تبریکی ابویاسر یکی از امیران سازمان القاعده (که از منابع بیرونی درز کرده) به سراجالدین حقانی، معاون گروه طالبان و ملا هیبتالله، رهبر این گروه در پیوند به حمله طالبان بر مردم بیگناه سمنگان و ادارات محلی آن مشاهده کرد.
سازمان تروریستی القاعده در این پیام بهصورت مشخص از حمایت و شرکت مستقیم افرادش همگام با افراد طالبان در این حمله مرگبار یادآوری میکند. این پیامها نشانههای این است که طالبان همانند سال۲۰۰۱ بل محکمتر از آن با القاعده ارتباط دارد.
طالبان تا آخرین نفس با همکاری و پشتیبانی القاعده در برابر مردم افغانستان و جهانیان خواهد جنگید. مفاهیمی چون صلح و توافقنامه در قاموس فکری طالبان هیچ ارزشی ندارد. طالبان و القاعده یک منطق دارد که آن عبارت از کشتن انسانهای بیگناه، ایجاد رعب و وحشت، تخریب مکتب و مکانهای عامالمنفعه است.
طالبان و تفکر طالبانی ۱۹سال قبل در افغانستان خشکید و متروک شد. مردم افغانستان دیگر تحمل امارت طالبان – القاعده را ندارند و شرایط زمان و جهان نیز اقتضای یک چنین حاکمیتی را نمیکند. وقتی در مکه، در کنار خانه خدا، رقص و آوازخوانی هنرمندان زن تجلیل میشود دیگر محل اِعراب و جایگاهی برای تفکر طالبانی باقی نمیماند!
حضور طالبان اکنون در افغانستان تحمیلی است و رمز زندگی و حضور دزدانه آن ها لجاجت و دگماندیشیشان است. با تمام رسواییها و انحطاطی که طالبان دچار آن شدهاند اما با آنهم لجوجانه میخواهد خود را در سایه القاعده و عقبههای منطقهییشان بر مردم افغانستان تحمیل کنند.
تنها راهحل نجات افغانستان و جهان از شر طالبان، القاعده، داعش و دیگر گروههای هراسافکن، تقویت دولت و نیروهای امنیتی افغانستان است. نیروهای امنیتی افغانستان امروز تنها در خط نبرد دفاع از شهروندان افغانستان شهید نمیشوند، بل در مبارزهیی نفسگیر به منافع منطقه و جهان در خط نبرد با طالبان، القاعده و دیگر گروهای افراطی قرار دارند.
افسران و سربازانی که در سمنگان، وردک، بدخشان، هلمند، فاریاب، ننگرهار، قندهار و در دیگر گوشههای این سرزمین میجنگند برای امنیت منطقه و جهان قربانی میشوند.
يادداشت: این مقاله از ویب سایت راه مدنیت گرفته شده و بيانگر نظر نویسنده است، پژواک در قبال آن مسووليتى ندارد.
Views: 46
GET IN TOUCH
NEWSLETTER
SUGGEST A STORY
PAJHWOK MOBILE APP