تالقان (پژواک، ۸ قوس ۱۴۰۱): پیرمرد کهنسال که ۷۸ سال سن دارد و ظاهراً ابر پیری سایه بر تمام وجودش افگندهاست، بازواناش توان کارهای شاقه را ندارد اما با آنهم در تلاش است تا نفقۀ خانوادۀ هشتنفری خود را تامین نماید.
صبح زود است و هنوز آفتاب تمام اطراف شهر تالقان را فرا نگرفته است، از گوشۀ این شهر میگذشتم و به دنبال سوژۀ خبری بودم تا گزارش به دفتر “آژانس خبری پژواک” تهیه نمایم، ناگهان چشمم به چهرۀ معصوم و ظاهراً مرد خوشتیپ افتاد که در گوشهی این شهر نشسته است و با لهجه شیرین “بادغیسی” که داشت، با دیگران حرف میزد، پی بردم که این مرد در گلون خود حرف برای گفتن دارد.
از او در مورد روزگار پرسیدم، گفت: «۷۸ سال سن دارم، در بادغیس پی کار بودم تا در این فصل سرما برای فرزندان خود لقمه نان تهیه نمایم؛ اما به دلیل نبود کار بالاخره سفر کردم به ولایتهای شمالی و به تخار آمدم تا برای خود کار پیدا کنم و از طریق مزدورکاری برای یک همسر و شش فرزندم لقمه نان تهیه نمایم، اما چهار روز میشود که در این ولایت نیز سرگردان هستم، هیچکسی حاضر نشد تا از من کار بگیرد و دستمزد برایم بدهد.»
این مرد که برهانالدین نام دارد و باشندۀ اصلی ولسوالی بالامرغاب ولایت بادغیس میباشد، ظاهراً ابر پیری سایه بر تمام وجودش افگندهاست، بازواناش توان کارهای شاقه را ندارد؛ اما فقر اقتصادی و ناداری مجبورش کردهاست تا با تحمل هزاران مشکل در پی کار باشد و لقمه نان برای خانوادهاش تهیه کند.
برهانالدین با آنکه برگ جوانی در وجودش خزان شده است، از درد ناداری چنین حکایت می کند: “سه فرزندم را که هنوز سن قانونی خود را تکمیل نهکرده بود، به کشورهای همسایه فرستادم تا از شدت ناداری نجات پیدا کنم، فرزندانم که هنوز خوردسن بودند، موفق نشدند تا بتوانند از طریق کارهای شاقه مصارف خانواده ما را تامین کنند، سپس تصمیم گرفتم تا در این سن پیری دست بهکار شوم و از طریق بازوان ناتوان خود نیز لقمه نان برای خانوادهام تهیه نمایم.»
او میافزاید، در ولایت بادغیس ماهها تلاش کرد اما موفق نشد تا برای خود زمینۀ کار را مساعد نماید، سپس تصمیم گرفت که به ولایتهای شمالی سفر کند.
او میگوید: «اکنون چهار روز میشود به ولایت تخار آمدم، اما در این ولایت نیز زمینۀ کار کمرنگ میباشد و هیچکسی حاضر نمیشود تا از منِ مرد کهنسال کار بگیرد و برایم دستمزد بدهد.»
این مرد کهنسال که آه در گلون دارد و اشک در چشماناش حلقه زدهاست میگوید: «در مدت چهار روز بودنم در تخار تنها چند جوره بوت را توانستم رنگمالی نمایم و نان شب و روز خود را تهیه نمایم، حال مجبور هستم به ولایت کندز که در همجواری تخار موقعیت دارد، سفر نمایم تا بتوانم برای خود زمینۀ کار را مساعد نموده، برای همسر و فرزندانم که چشم به راه فرستادن نفقه از سوی من هستند، تلاش نمایم.»
این پیرمرد که اکنون مجبور است برای هشت عضو خانوادۀ خود نفقه تامین نماید، از افزایش گراف بیکاری در کشور شکایت نموده از حکومت میخواهد تا زمینۀ اشتغالزایی را برای مردم فراهم نماید.
برهانالدین در ادامۀ صحبتهایش به پژواک گفت: «آرزو داشتم در زیر سایۀ صلح دایمی و واقعی در کشور، برای فرزندانم زمینۀ درس و تعلیم را فراهم نمایم تا در آینده انسانهای مفید برای خانواده و جامعه تبدیل شوند اما جبر روزگار فلاکتبار این آرزو را از من گرفتهاست؛ اکنون سه فرزند قد و نیم قد ام در کشور ایران مصروف کارهای شاقه میباشند تا یک بخش از مصارف خانواده را تامین نمایند، در حالی که با گذر هر روز ارزش پول ایران در حال افت است و نتیجۀ کارهای شاقه آنها نیز هیچ درد روزگارم را درمان نمیشود.»
برهانالدین که مرد کهنسال است، از سیمایی او میتوان هزاران درد را حس نمود؛ درد ناداری و پیری، نبود زمینۀ کار و اشتغالزایی و غیره.
در همین حال، برخی از فعالین مدنی در شهر تالقان میگویند، در اوج سرازیر شدن کمکهای بشری در کشور، اگر این کمکها عادلانه توزیع شود، هیچ پیرمرد مجبور به رویآوردن به کارهای شاقه نمیشود.
همچنان عطاءالله از فعالین مدنی در تخار گفت، روزانه دروازۀ هر نهاد مددرسان شاهد دهها مراجعهکننده نیازمند میباشد اما بیشتر افراد بارسوخ از کمکهای بشری مستفید میشوند، در حالی که این کمکها برای نیازمندان میباشد.
به گفته وی، اگر سرازیر شدن کمکهای بشری در شرایط کنونی بهگونه عادلانه توزیع شود، هیچ پیرمرد همانند برهانالدین مجبور نمیشود تا به کارهای شاقه روی آورد.
این تنها برهانالدین نیست که با چنین مشکلات روزگار دست و پنجه نرم میکند؛ در سراسر کشور هزاران تن دیگر نیز با چنین مشکلات مواجه اند و از مسؤولان خواهان حل مشکلات شان هستند.
بازدیدها: 226
تماس با ما
خبرنامه
ارسال گزارش
اپلیکیشن موبایل پژواک