کابل (پژواک، ۲ حوت ۱۴۰۲): برخی از زنان بیوه در حالی از زندهگی مشقتبار و مشکلات اقتصادی شکایت دارند که به گفتۀ عالمان دین، حکومت و تمام افراد جامعه مسؤولیت دارند تا به نیازمندان کمک کنند، حکومت اما میگوید که روند کمکها به زنان بیوه ادامه دارد.
ثمرجان ۳۹ ساله، باشندۀ ناحیۀ پنجم شهر بادغیس یکی از زنان بیوه است که نزدیک به سه سال قبل شوهرش را در اثر انفجار ماین از دست داده و اکنون سرپرستی دو دختر و یک پسر را بر عهده دارد.
وی میگوید که در خانه خیاطی میکند، لباسهای مردم را میشویند، نان مردم را میپزد که از همین طریق هزینههای زندهگی خود را تأمین میکند.
ثمرجان گفت: «وقتی شوهرم زنده بود، روزگار ما بد نبود، شوهرم دهقان بود، هم دهقانی و هم مزدورکاری میکرد، اما در آغاز سال ۱۴۰۰ رفت عسکر شد، ما برایش گفتیم که نرود، شرایط فعلی خراب است، اما میگفت که چه کنم بیکاری است، وظیفهاش اسلامقلعه شد، پانزده روز وظیفه انجام داد، سپس در انفجار ماین جان باخت.»
وی افزود، شوهرش امید داشت که روزی از فقر رها خواهیم شد، روزگارش خوب خواهد شد، فرزندانش درس خواهند خواند و زندهگی خوشحال را خواهند داشت، اما به این آرزوهایش نرسید.
ثمرجان میگوید: «بیوه شدگی سخت است، شوهرم که زنده بود، من در خانه میبودم، اما اکنون که او نیست، مجبور استم خیاطی کنم، در خانههای مردم آشپزی کنم و لباس شان را بشویم تا بتوانم خرج زندهگی خود را تأمین کنم، اما هر قدر کار کنم نمیتوانم هرینۀ خانه را پوره کنم، یک چیز را که بخرم، چیزی دیگر کمبود میباشد، همیقسم زندهگی ما جریان دارد.»
به گفتۀ وی، از تأمین امنیت در کشور خرسند است، اما حکومت باید با مردم نیازمند و زنان بیوه کمک کند تا از مشکلات زندهگی شان کاسته شود.
بیگم سعادت، بیوۀ دیگری که باشندۀ شهر شبرغان میباشد، شوهرش ۱۳ سال پیش به دلیل بیماری که عاید حالش شده بود، فوت نمود و اکنون سرپرستی شش فرزند را بر عهده دارد.
بیگم میگوید، شوهرش در شفاخانهیی در شهر شبرغان، مرکز ولایت جوزجان به عنوان محافظ ایفای وظیفه میکرد، وی در خانه خیاطی مینمود و هر دو با هم مخارج زندهگی شان را تأمین میکردند.
بیگم در مورد مرگ شوهرش چنین حکایت میکند: «سیزده روز میشد که شوهرم معاش نگرفته بود، به من میگفت، این بار که معاش گرفتم، تو و بچههایم را برای تفریح به شهر مزارشریف میبرم، یک شب در خانه در اتاق خود خواب بودم، در این شب برق هم نداشتیم، شوهرم از طرف شب در شفاخانه میبود، شب خیلی آرام بود و طولانی شد، در این لحظه همسر ایورم که در اتاق دیگر بود برایم صدا زد و گفت که حکیم (شوهر بیگم) در شفاخانه مریض شدهاست، من ناگهان گفتم که او فوت کرده! در این شب ناآرام و طولانی منتظر شنیدن یک خبر بد بودم.»
به گفتۀ بیگم، شوهرش در شفاخانه بیمار و فوت کرده بود و فردای آن روز جنازۀ وی را به خانه بردند، او را به خاک سپردند و برای همیشه همراهش خدا حافظی کرد.
بیگم میگوید، پس از این روزگار سخت و دشوارش آغاز گردید.
موصوف افزود: «بسیار روزهای سختی را گذراندم، یک همسایه وقتی از فقر و غربت ما باخبر شد، همه روزه ده قرص نان برای ما روان میکرد، باز هم با آن گوزاره ما نمیشد، به کودکان خود سه وقت نان میدادم، من، پسر بزرگ و دخترم بسیاری اوقات دو وعده نان میخوردیم، پس از آن سالهای زیادی در خانههای مردم کار میکردم و لباسشویی میکردم تا اینکه پسرم در یک شفاخانه به عنوان صفاکار مصروف کار شد.»
وی میافزاید: «روزی یک کسی نزدم آمد، برایم گفت که تو خبر داری که پسرت چی میکند؟ من دست و پاچه شدم گفتم نخیر، برایم بگو، پسرم چی میکند؟ کدام عمل بدی را انجام میدهد؟ بعد برایم گفت که پسرت در شفاخانه در جریان کار خون خود را میفروشد، گفتم خو، از همین رو است که رنگ پسرم روز به روز زردتر میگردد، شب که خانه آمد، برایش گفتم این کار را نکن، او برایم گفت، مادر معاشم برای مصارف خانه کفایت نمیکند و قتی یک مریض در شفاخانه به خون ضرورت پیدا کند، خون خود را برایش میدهم و در بدل آن پول میگیرم، من سالم هستم، نگرانم مباش.»
به گفتۀ وی، پسر بزرگ او هنوز هم کار میکند، اما به دلیل اینکه باید برای خانوادۀاش لقمه نانی را پیدا کند، از آموزش محروم ماندهاست.
بیگم میافزاید: «اما فرزندان دیگرم مصروف آموزش هستند و آرزوی شوهرم برآورده شد که فرزندانش درس بخوانند.»
وی میگوید، این داستان زندهگی وی، زندهگی دشوار تمامی بیوههای افغان را به تصویر میکشاند و حکومت باید به زندهگی بیوهها توجۀ بیشتر داشته باشد و در کنار کمک، برای آنها فرصتهای کاری را نیز فراهم کند تا برای همیشه از احتیاج دیگران رهایی یابند.
فیروزه، باشندۀ ناحیۀ بیست و دوم شهر کابل بیوۀ دیگری است که سرپرستی سه دختر و سه پسر را به عهده دارد و حدود سه سال قبل شوهرش را از دست دادهاست.
فیروزه که در ۱۸ سالهگی ازدواج کرده و اکنون ۳۷ ساله است میگوید، او و شوهرش به آرزوی شان که روزی زندهگی شان بهتر خواهد شد ۱۶ سال عمر خود را با مشکلات شدید اقتصادی سپری کردند، اما شوهرش این آرزو را به گور برد.
وی میگوید: «شریک زندهگیم شب و روز پشت کار میگشت، آدم پشتکار و زحمتکش بود، در سالهای اخیر در اردوی ملی استخدام شد و در یک درگیری در فاریاب کشته شد.»
فیروزه میگوید، شوهرش ماهها به خانه نمیرفت و معاشش را به دست دوستان یا از طریق حواله به خانه میفرستاد و همیشه میگفت که اگر کمی روزگارش خوب شود، وظیفه را ترک میکند، دیگر از مسافری خستهاست.
فیروزه اکنون سرپرستی سه پسر و سه دختر را به عهده دارد و پسر کلان ۱۷ سالهاش در صنف دهم مکتب درس میخواند و در کنار آن مزدورکاری نیز میکند.
وی از حکومت میخواهد که از زنان بیوه حمایت کند و برای کودکانشان زمینۀ کار و آموزش را فراهم بسازد تا بتوانند درس خوانده و نفقۀ خانوادههای شان را تأمین نمایند.
مفتی فیصل خاموش، سخنگوی وزارت امور شهداء و معلولین به آژانس خبری پژواک گفت، تا کنون ۶۱۵ هزار یتیم، افراد معلول و بیوه از سراسر کشور در این وزارت ثبت شدهاند.
براساس معلومات این وزارت، این افراد ثبتشده شا مل یتیمها، بیوه و معلولین امارت اسلامی، حکومت گذشته و مردم عام میباشند.
براساس معلومات فیصل، از میان این افراد ۹۰ هزار آنان زنان بیوه اند.
وی گفت، این وزارت در بخشهای مختلف برای معلولین و کودکان یتیم آموزش حرفوی دادهاست و اکنون نیز این روند جریان دارد.
فیصل افزود، امسال این وزارت به کمک مؤسسههای بینالمللی خیریۀ با ۱۳۰ هزار زن بیوه، یتیم و معلول پول نقد و لوازم زمستانی کمک کردهاست، همچنان با بیوهها ماشینهای خیاطی مساعدت شده و این روند اکنون نیز ادامه دارد.
وی میگوید، این وزارت امسال از بودجۀ خود تا کنون ۱۱ میلیارد افغانی را از طریق بانکها با بیوهها، یتیم و معلولین توزیع کردهاست.
نورالله کوثر، یک عالم دین میگوید: «جامعه حیثیت یک خانواده را دارد که هر فرد آن مسؤولیت خاصی دارد، جامعۀ اسلامی یک جامعۀ مسوولانه است، مانند جامعۀ غربی نیست که در آن خودخواهی باشد، مردم در جامعۀ اسلامی طوری باهم بافت دارند که هیچ وقت از همدیگر جدا شده نمیتوانند، پس افرادی که در زندگی خود از نگاه اقتصادی مشکلات دارند، مردم جامعه و حکومت مسؤولیت دارند که از آنان حمایت کنند.»
وی با اشاره به زنان بیوه گفت، کسانیکه سرپرست خانواده ندارند، در قدم نخست حکومت مسؤول است و باید از آنان سرپرستی کند.
به گفتۀ موصوف، وظیفۀ عالمان دین، رسانهها و بزرگان در یک جامعه نیز این است که صدای مردم ناچار را به دیگران برسانند و اگر این کار نشود، تمام افراد جامعه نزد خداوند (ج) مسؤول و پاسخگو هستند؛ چون تمام مردم در این مورد مکلفیت و مسؤولیت دارند.
بازدیدها: 186
تماس با ما
خبرنامه
ارسال گزارش
اپلیکیشن موبایل پژواک